یافتن پست: #سهراب

Marina
Marina
واقعه اینطور تمام شد درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید.. چرا که من بهترین مردمان را کشته ام! ‌الله‌علی‌القوم‌الظالمین..

Marina
Marina
مواظب باشیم " دلمان" جایی نرود
کھ اگر رفت؛
بازگرداندنش کارسختی و گاهی‌محال است.
اگر برگردد،
معلول و مجروح و سرخورده بازمیگردد....
مراقب باشیم!!
"دل" آرام، سربه‌هوا و عاشق‌پیشه است
و خیلی سریع " اُنس" میگیرد.
اگر غفلت کنیم میرود و خودش را بھ چیزهاۍ "بی‌ارزش" وابسته مےکند.

‌پناهیان
🌱

برای تو ❤️

دور باید شد ، دور
مرد آن شهر اساطیر نداشت
زن آن شهر به سرشاریِ
یک خوشهٔ انگور نبود
هیچ آیینه‌ تالاری،
سرخوشی‌ها را تکرار نکرد
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود
دور باید شد ... دور !

❤️

دلخوشم با نفسی
حبه قندی
چایی
صحبت اهل دلی
فارغ از همهمه ی دنیایی
دل خوشی ها کم نیست،
دیده ها نابیناست



0
0
بی‌اشک
چشمانِ تو ناتمام است
و نمناکیِ جنگل نارساست



wolf
wolf
به چه می‌اندیشی؟
نگرانی بیجاست ...
عشق اینجا و تو اینجا و خدا هم اینجاست ...



wolf
wolf
مثل یک میکده
در مرزِ کسالت هستم ...



Banoo
Banoo
آری سهراب تو درست میگویی!!

آسمان مال من است...پنجره،عشق،زمین،دوست،هوا،مال من است!


اما سهراب تو قضاوت کن...

بر دل سنگ زمین جای من است؟


من نمیدانم چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا نیست...

توکجایی سهراب؟!آب را گل کردند!!


صبر کن ای سهراب،گفته بودی قایقی خواهم ساخت...

خواهم انداخت به اب،دورخواهم شد از این خاک غریب،

قایقت جا دارد؟؟؟

منم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم!!


مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست، که ترک بردارد...

مثل مرمر شده است...

چینی نازک تنهایی من...!!!

سکوت شب
سکوت شب
قاصدک !
شعر مرا از بر کن..
برو آن گوشه باغ..
سمت آن نرگس مست…
و بخوان در گوشش…
و بگو باور کن…
یک نفر یاد تو را…
دمی از دل نبرد…

“سهراب‌سپهری”

سکوت شب
سکوت شب
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن
ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش‌بینی نمی‌کرد
و خاصیت عشق این است…

“سهراب سپهری”

سکوت شب
سکوت شب
پشت کاجستان، برف.

برف، یک دسته کلاغ.

جاده یعنی غربت.

باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.

شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.

من، و دلتنگ، و این شیشه خیس.

می نویسم، و فضا.

می نویسم، و دو دیوار، و چندین گنجشک.

یک نفر دلتنگ است.

یک نفر می بافد.

یک نفر می شمرد.

یک نفر می خواند.

زندگی یعنی: یک سار پرید.

از چه دلتنگ شدی؟

دلخوشی ها کم نیست: مثلا این خورشید،

کودک پس فردا،

کفتر آن هفته.

یک نفر دیشب مرد

و هنوز، نان گندم خوب است.

و هنوز، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.

قطره ها در جریان،

برف بر دوش سکوت

و زمان روی ستون فقرات گل یاس

سهراب سپهری

حضرت@دوست
حضرت@دوست

“پير اگر باشم چه غم، عشقم جوان است اي پري
وين جواني هم هنوزش عنفوان است اي پري

‌هر چه عاشق پير تر عشقش جوانتر اي عجب
دل دهد تاوان اگر تن ناتوان است اي پري

پيل ماه و سال را پهلو نمي کردم تهي
با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است اي پري

هر کتاب تازه اي کز ناز داري خود بخوان
من حريفي کهنه ام درسم روان است اي پري

ياد ايامي که دل ها بود لبريز اميد
آن اوان هم عمر بود اين هم اوان است اي پري

روح سهراب جوان از آسمان ها هم گذشت
نوشدارويش، هنوز از پي دوان است اي پري


wolf
wolf
در حوالی این دنیا؛
نه صادق به زندگی هدایت شد،

نه فروغ از ناامیدی به امید رسید،

و نه سهراب قایقی ساخت تا به شهر رویاهایش رسد!
قلم و کاغذ کارشان بازیست با ذهن،
تا روزمان را به شب و ماهش دلخوش کنند!
خوشبخت باشید...
همان باشید که میخواهید.
اگر دیگران آن را دوست ندارند.
بگذارید دوست نداشته باشند.
ولی تو همیشه همانی باش که خودت دوست داری...!

wolf
wolf
دوستی ها کمرنگ ، بی کسی ها پیداست / راست گفتی سهراب ، آدم اینجا تنهاست . . .

صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو