یافتن پست: #سهراب

DRAGON
DRAGON
محمد سهرابی :

دعای بی‌کسان را می‌خَرد آخر خدا یک‌ شب..

reihane
reihane
زندگی، وزن نگاهی است که
در خاطره‌ها می‌ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را
خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با امید است...


سهراب سپهری

حضرت@دوست
حضرت@دوست
رستـم و سهراب هر یک فـاتح میدان شود
آخـرِ این داستـان خوشحـال شـد افراسیاب

fatme
fatme
اه این لواشکه مزه عطر میده
لامصب{-194-}
{-4-}

هر کجا هستم، باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت؟

👤سهراب سپهری

حضرت@دوست
حضرت@دوست
جور تو جز بر دل جامــــــــــی نمی آید بلی
سنگ کز لیلی رسد بر جام مجنون می خورد


و به کوتاهی آن
لحظه ی شادی که گذشت
غصه هم می گذرد ...

👤 سهراب سپهری

EDRIS
EDRIS
کاشکی یه رفیق مثه سهراب داشتم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
سکوت می کنم....!
چون صدای تو را در سکوت می شنوم !
تو که تمام دنیای پر از فریادم را
به یک باره خاموش کردی !
و به من سکوت را هدیه دادی...!
نه اینکه دردی نیسـت،
گلویی نمانده است برای فـریـاد
کاش اینقدر که حالا هستـی،دیـروز بـودی
امروز بی فایده است
من از دیــــروز شکسته ام ؛
مرهــم امروزت
نوشداروی پس از مرگ سهراب است


دانلود موزیک



حضرت@دوست
حضرت@دوست
عشق=تنهای
عشق و تنهایی درآمیختگی شگرفی دارند. هم وقتی در کوران تجربه‌ی عاشقانه‌ایم احساس تنهایی می‌کنیم و هم وقتی از حمّام گرم عشق که نمی‌شود برای همیشه در آنجا ساکن شد، بیرون می‌آییم.

وقتی درگیر تجربه‌ی عاشقانه‌ایم حالت و حکایت آن ماهی کوچکی را داریم که یک تنه و بی‌هیچ یاوری دچار دریای پهناوری شده است و به گفته‌ی سهراب:

«و فکر کن که چه تنهاست

اگر که ماهی کوچک،

دچار آبیِ دریایِ بی‌کران باشد.»


دانلود موزیک



آفتابی شو!
رعد دیگر پا نمی‌کوبد
به بامِ ابر...



[دنگ دنگ
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت، نمی آید باز...
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز....]

👤 سهراب سپهری



[كجاست جای رسيدن
و پهن كردنِ يك فرش
و بیخيال نشستن....]



خانه ی دوست کجاست ؟
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت
به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است.
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد.
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پایِ فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد.
در صمیمیت سیال فضا
خش خش می شنوی:
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،
جوجه بردارد از لانه ی نور
و از او می پرسی
خانه ی دوست کجاست ؟
🌹سهراب سپهری🌹

صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو