wolf
مشت بر دیوار و سر بر سنگ و دندان بر جگر
لب فروبستم، و راهی جز شکیبایی نبود …
aliaga
پشت کاجستان، برف.
برف، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.
من، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
می نویسم، و فضا.
می نویسم، و دو دیوار، و چندین گنجشک.
یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.
زندگی یعنی: یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست: مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز، نان گندم خوب است.
و هنوز، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.
قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس
سهراب سپهری
مآه
رو دیواری نوشته بود:
چگونه تحمل کردی و دوام آوردی؟
یکی زیرش نوشته بود:
راه و چارهی دیگری نداشتم:)
g.h.o.l.a.m.a.l.i
چقدر دوست داشتنی هستند
آدمهایی که تا آخر خوبند
آنهـا که برای غرور و احساس ما
هم به اندازه خودشان ارزش قائلند
آنهایی که دست دوستی میدهند
و تا همیشه می مانند
دلت را بتکان
اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمین
بگذار همانجا بماند
فقط از لابه لای
اشتباه هایت یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن بزن به دیوار دلت
اشتباه کردּن اشتباه نیست
در اشتباه ماندنּ اشتباه است
باجه:مرسی
نه سخته
چیش سخته
خداقوت بهت عزیزم
فدای تو