رها
با چند میلیون الان یه جهیزیه تکمیل میشه ؟!
مآه
تو فکر کردی این دیوونهها الکی دیوونه شدن؟
نه ؛
اینا با کلی درد دست و پا زدن
با کلی دلتنگی کنار اومدن
کلی حسهای بد و مزخرف تجربه کردن
شب و روز به دیوار خیره شدن
آخرشم کم آوردن
و شروع کردن به خندیدن به همه چیز
مُهاجِر
تاحالا تو روستای مخوف ساعت یک شب پانشدی از تونل وحشت جن ها رد شی بری اون ته حیاط دسشویی که عاشقی یادت بره
هر لحظه ممکنه اجنه از درو دیوار دسشویی بهت حمله کنند
و از چاه دسشویی هم صدای جیغ و داد بیاد
محسن
طلبکاری که مدتها سر دوانده شده بود برای وصول طلبش عزم جزم کرد و خنجر برهنه ای برداشت و به سراغ بدهکارش رفت تا طلبش را وصول کند.
بدهکار چون وضع را وخیم دید گفت:
چه به موقع آمدی که هم اکنون در فکرت بودم تا کل بدهی را یکجا تقدیمت کنم.
چون طلبکار را با زبان کمی آرام کرد دستش را گرفت و گوسفندانی را که از جلوی خانه اش میگذشتند نشانش داد و گفت:
ببین در هر رفت و برگشت این گوسفندان، چیزی از پشمشان به خار و خاشاک دیوارهای کاه گلی این گذر گیر کرده و از همین امروز من شروع به جمع آوری آنها میکنم.
بقدر کفایت که رسید آنها را شسته و به رنگرز میدهم تا رنگ کند و بعد از آن زن و بچه ام را پای دار قالی مینشانم تا فرشی بافته و به بازار برده فروخته و وجه آن را دو دستی تقدیم تو میکنم.
طلبکار از شنیدن این مهملات از فرط خشم به خنده افتاد و بدهکار هم چون خنده او را دید گفت:
مرد حسابی طلب سوخته رو به این راحتی زنده کردی، تو نخندی من بخندم....؟
مث من
میخوام بخوابم ولکن سندرم دست پای بی قرار گرفتم انگار مشت و لگده که حواله موجودات خیالی میشه