ب نظرم رشته ی خوبیه من پیشنهاد مبکنم رشته ای ک من خوندم رو نخونین مگر عاشقش باشین سختترین رشته هست ک ی سوال پنج شش صفحه ورق آ۴ فرمول باید بنویسی تا ب جواب برسی و ی جاشو اشتباه کنی ب چخ رفتی
رها جونم @Baran ای قشنگ تر از پریا تولدت مبارک
آسه آسه ریزه ایذه بی رها قلبم میره واسه
الهی که همیشه به همراه فندق جون و همه ی خانواده ی مهربونت شاد و سلامت و موفق باشی و روز ها یه عالمه بهت خوش بگذره
الان داشتم میومدم خونه رفتم مغازه که خرید کنم دیدم هافنبرگ داره گفتم بگیرم بیارم خونه با بابام بزنیم چون خیلی دوست داره
اومدم خونه در خونه رو باز کردم یادم افتاد که بابا ۵۶ روزه که نیست
»پوریا
این پست دیدم جوری شدم دلم ریخت
ترسی وجودم گرفت اگه یه روزی بابام نباشه
حواسم پرت کردم که این چه فکری دیوانه
بعد یادم افتاد سه سال میشه دیگه
و سه سال پیش این موقع من شب روز بیگارستان بودم و ...
ابجیم معلم ابتدایی
بیشتر از اینکه به درس بچه ها اهمیت بده رو تربیت و روانشون متمرکز
روز مادر هم هرکی به وسع خودش کادو گرفته بود که تو مامان دوممونی
چندتاشون نقاشی های کج معوج تو برگه وسط دفتر مشقشون کشیده بودن.
جوری باهاشون برخورد می کنه کسی از نداری و پدر معتاد و اجاره نشین بودنش خجالت نکشه
و عاشقانه باباش ببوسه بعد بیاد کلاس
چندتا دانش اموز خاص داره یکی با مشکل خاص روانپزشکی سه تا بچه طلاق و یکی هم پدرش معتاد
داستان اخری اگه دوست داشتید دیدگاه بخونید
عزیزمم. ایشالا همه حالشون خوب باشه و از پس مشکلات و سختی های زندگی بر بیان.
من کتاب متیو پری رو خوندم که تو سریال فرندز ، نقش چندلر رو داره و تازه فهمیدم اعتیاد چه سخته. و واقعا ترک کردنش هم خیلی اراده میخواد
این معلم چقدر معلم خوبیه. خدا حفظش کنه. واقعا معلم بودن بهش میاد.
داستان تیرانداز یکی از داستانهای جالب مثنوی است.
جوانی مفلس و بی پول از شدت نداری و فقر دست به دعا می برد و از خداوند تقاضای ثروت می کند. در خواب هاتف غیبی خبر از نقشه گنجی می دهد و خداوند به او می گوید این گنج از آن توست حتی اگر دیگران از این نقشه گنج با خبر شوند.
جوان بعد از دیدن این خواب آن چنان خوشحال شد که در پوست خود نمی گنجید، با شادی و شعف به دنبال نقشه رفت و آن را پیدا کرد. در آن نقشه گفته شده بود که در جایی خاص رو به قبله، تیری در کمان بگذار و هر جا تیر افتاد آنجا را حفر کن و گنج خویش را بردار!
تیرانداز تیری در کمان گذشت و زه را کشید و جایی که تیر افتاده بود را فورا حفر کرد اما گنجی نیافت. با خود گفت بایستی با قدرت بیشتری زه کمان را بکشم. مجددا تیری دیگری در کمان گذاشت ولی این بار نیز گنج را نیافت. خلاصه هر بار با قدرت بیشتری زه را می کشید و تیر را دورتر می انداخت ولی از گنج خبری نبود، هر بار تیرها دورتر می افتاد ولی باز هم از گنج خبری نبود!
این کار آن قدر ادامه پیدا کرد که مردم شهر به او مشکوک شده و خبر به پادشاه رسید، پادشاه که جریان گنج را فهمیده بو
این کار آن قدر ادامه پیدا کرد که مردم شهر به او مشکوک شده و خبر به پادشاه رسید، پادشاه که جریان گنج را فهمیده بود کمانداران ماهر را جمع کرد و آنها با تمام قدرت تیر می انداختند و بعد زمین را می کندند. آنها شش ماه این کار را ادامه دادند اما گنجی در کار نبود!
بعد شاه گفت که این مرد دیوانه است او را رها کنید و اگر گنجی هم پیدا کرد به او کاری نداشته باشید. مرد فقیر باز به خداوند پناه برد که خدایا نه تنها گنج ندادی بلکه رنج هم افزون شد و مردم مرا دیوانه می دانند. باز هاتف در خواب او آمد و گفت تو فضولی کردی و نصفه نیمه به پیغام ما گوش دادی. ما گفتیم تیر را در کمان بنه، نگفتیم که زه را بکش!
به بع سلام علیکوم دکتر خودمون چطورعه تنظیمی رو ب رشدی
از من خیالت راحت هیچ کجا نمی گویم مدرک دکتریت فلابی هست.
سلام ظهرتون بخیر
خوشحال شدم گفتم قصد خودسوزی دارید
واااای ینی من بسوزم تو خوشحال میشی دکتر من که هیچ کجا نگفتم مدرکت دکتریت قلابی هست باید بسوزم من که اینقده موش آزمایشگاهیت بودم باید بسوزم
مهم اینه که رازدار نبودی
من کی گفتم مدرک دکتریت قلابی هست من هیچ کجا نگفتم بین خودم خودت و 80 میلیون ایرانی بود اونا اگه گفتن دیگه ب من مربوط نی