یافتن پست: #افسوس
:max_bytes(150000):strip_icc():format(webp)/plants-that-grow-in-clay-soil-4165330-17-1cf7d2db7fc94ad4bea72392e280bafa.JPG)
:max_bytes(150000):strip_icc():format(webp)/liatris-pycnostachya---blazing-star-1166166010-da98a6f24caa45ba9ae27ed124f5beb0.jpg)
حضرت@دوست
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَّمدٍ اَنْ لاتُعَذِّبَ هذَا اْلمَیِتَ
چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم..که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش
یادش بخیر
کوچک بودیم-بزرگتر ها می گفتند ..هر وقت دلت گرفت .یا هر وقت غرور برداشت. یا افسوس مال از دست رفته را خواستی بخورید ..یه سر به قبرستان برو .................
تا حالا شده ؟. سری به مزار شهر بزنید و میان کوچه های آن بچرخید و سر قبر یک نفر که احساس کردید صدایتان می‌زند و التماس می‌کند بنشینید و شگفت زده‌اش کنید.؟
چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم..که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش
یادش بخیر
کوچک بودیم-بزرگتر ها می گفتند ..هر وقت دلت گرفت .یا هر وقت غرور برداشت. یا افسوس مال از دست رفته را خواستی بخورید ..یه سر به قبرستان برو .................
تا حالا شده ؟. سری به مزار شهر بزنید و میان کوچه های آن بچرخید و سر قبر یک نفر که احساس کردید صدایتان می‌زند و التماس می‌کند بنشینید و شگفت زده‌اش کنید.؟
حضرت@دوست
#صراط-عشق
ای دوست کجایی که بگیرم ز شما رد و نشانی
یا راه نشانی بده ، یا خود بنمایان به جهانی
دیریست که دنبال شماییم به هر شهر و دیاری
افسوس که بگذشت به بیهوده همه عمر و جوانی
در معرفت عشق شما هر که ز خود دست کشیده
راهی شده در مُلک و زمانی که شما شاه در آنی
آکنده همه تار و تَن از غائله بود و نبودت
تقدیرجهان گشت مهیا که کند خانه تکانی
از دور رسد شعشعه ای تا به سر صبح سر انجام
نا دیده نمایان شود از پرده ز اسرار نهانی
تا صبح ، فرود آمده آن روح بلند ملکوتی
میثاق همان جاست که گُل میل کند طُره فشانی
وقت است که اِی دوست دَهی رَد و نشانی
ما را به سَر سفره مِهر و کَرم خویش رسانی
🌹 تحفه ای ناچیز در محضر دوست 🌹
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
ای دوست کجایی که بگیرم ز شما رد و نشانی
یا راه نشانی بده ، یا خود بنمایان به جهانی
دیریست که دنبال شماییم به هر شهر و دیاری
افسوس که بگذشت به بیهوده همه عمر و جوانی
در معرفت عشق شما هر که ز خود دست کشیده
راهی شده در مُلک و زمانی که شما شاه در آنی
آکنده همه تار و تَن از غائله بود و نبودت
تقدیرجهان گشت مهیا که کند خانه تکانی
از دور رسد شعشعه ای تا به سر صبح سر انجام
نا دیده نمایان شود از پرده ز اسرار نهانی
تا صبح ، فرود آمده آن روح بلند ملکوتی
میثاق همان جاست که گُل میل کند طُره فشانی
وقت است که اِی دوست دَهی رَد و نشانی
ما را به سَر سفره مِهر و کَرم خویش رسانی
🌹 تحفه ای ناچیز در محضر دوست 🌹
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
حضرت@دوست
خیال
در سایه خیال چه روزها دیدمت.......................
افسوس سایه بودی.در کنار من...................
در سایه خیال چه روزها دیدمت.......................
افسوس سایه بودی.در کنار من...................
حضرت@دوست
و ای کاش................
هیچ وقت بزرگ نمی شدیم
تا چهره واقعی این روزگار رو نمی دیدیم
کاش آروزی بچه‌گیمون بچه مـوندن بـود
نـه بـزرگ شـدن افسوس و هزاران کاش...
هیچ وقت بزرگ نمی شدیم
تا چهره واقعی این روزگار رو نمی دیدیم
کاش آروزی بچه‌گیمون بچه مـوندن بـود
نـه بـزرگ شـدن افسوس و هزاران کاش...
★彡 نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
آدم باید خیلی ذلیل باشد که
حسرت سال های به خصوصی از عمرش را بخورد!!
ماها میتوانیم با رضایت خاطر پیر شویم ..
مگر دیروز آش دهن سوزی بود؟
یا مثلا پارسال؟
عقیده ات غیر از این است!!
افسوس چه را بخوریم ؟
ها؟
جوانی؟
ما هرگز جوان
نبودیم!!
#لویی_فردینان_سلین
حسرت سال های به خصوصی از عمرش را بخورد!!
ماها میتوانیم با رضایت خاطر پیر شویم ..
مگر دیروز آش دهن سوزی بود؟
یا مثلا پارسال؟
عقیده ات غیر از این است!!
افسوس چه را بخوریم ؟
ها؟
جوانی؟
ما هرگز جوان
نبودیم!!
#لویی_فردینان_سلین
حضرت@دوست
تبصره عشق
به گوشم میرسد!
احساس می کنم
عشقم
کنارم نشسته است
ولی
افسوس
نیست
میدانم
هیچ کلاغی
بر شاخه ی بید مجنون
لانه نمی کند
زیرا
بید عاشق است
و کلاغ(من) غرق در انزوا
به گوشم میرسد!
احساس می کنم
عشقم
کنارم نشسته است
ولی
افسوس
نیست
میدانم
هیچ کلاغی
بر شاخه ی بید مجنون
لانه نمی کند
زیرا
بید عاشق است
و کلاغ(من) غرق در انزوا
حضرت@دوست
عهد
یاران ز چه رو رشته الفت بگسستند
عهدی که روا بود دگر باره نبستند
آن نادِمکان از سر اندیشه ندیدند
کاین بی خردان حرمت انسان بشکستند
ما را دگر از طعنه دشمن گله ای نیست
کان عهد که بستیم رفیقان بشکستند
افسوس همه سلسله داران بغنودند
وآن یکه سواران همه از پا بنشستند
یاران ز چه رو رشته الفت بگسستند
عهدی که روا بود دگر باره نبستند
آن نادِمکان از سر اندیشه ندیدند
کاین بی خردان حرمت انسان بشکستند
ما را دگر از طعنه دشمن گله ای نیست
کان عهد که بستیم رفیقان بشکستند
افسوس همه سلسله داران بغنودند
وآن یکه سواران همه از پا بنشستند
حضرت@دوست
ای قافله سالار کجائی که ببینی
دزدان همگی همره این قافله هستند
دردا در گنجینه به ما را بگشودند
اندوه، که بر دوست ره خانه ببستند
افسوس که کاشانه به دشمن بسپردند
آن قوم که بیگانه و بیگانه پرستند
افسوس همه سلسله داران بغنودند
وآن یکه سواران همه از پا بنشستند
ای قافله سالار کجائی که ببینی
دزدان همگی همره این قافله هستند
دردا در گنجینه به ما را بگشودند
اندوه، که بر دوست ره خانه ببستند
دزدان همگی همره این قافله هستند
دردا در گنجینه به ما را بگشودند
اندوه، که بر دوست ره خانه ببستند
افسوس که کاشانه به دشمن بسپردند
آن قوم که بیگانه و بیگانه پرستند
افسوس همه سلسله داران بغنودند
وآن یکه سواران همه از پا بنشستند
ای قافله سالار کجائی که ببینی
دزدان همگی همره این قافله هستند
دردا در گنجینه به ما را بگشودند
اندوه، که بر دوست ره خانه ببستند
سید ایلیا
🔴افسوس خوردن‌های بیهوده
✍پیری برای جمعی سخن می‌راند، لطیفه‌ای برای حضار تعریف کرد و همه دیوانه‌وار خندیدند.
بعد از لحظه‌ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
پیر لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمی‌توانید بارها و بارها به لطیفه‌ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله‌ای مشابه ادامه می‌دهید؟
امام علی علیه السلام:
«غصه‌های گذشته را بر قلب خود باز نکن، زیرا تو را از آینده و آماده شدن برای زندگی نو مشغول می‌سازد.»
📚غرر الحکم، صفحه 321
✍پیری برای جمعی سخن می‌راند، لطیفه‌ای برای حضار تعریف کرد و همه دیوانه‌وار خندیدند.
بعد از لحظه‌ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
پیر لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمی‌توانید بارها و بارها به لطیفه‌ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله‌ای مشابه ادامه می‌دهید؟
امام علی علیه السلام:
«غصه‌های گذشته را بر قلب خود باز نکن، زیرا تو را از آینده و آماده شدن برای زندگی نو مشغول می‌سازد.»
📚غرر الحکم، صفحه 321
حرفایی ک میزنیمو درک نمیکن
افسوس
علم غیب ندارم خواهزی
ولی چشم
چشمت پرنور