یافتن پست: #حسرت

مهدی
مهدی
نمی دونم شاید یه روزی تصمیم بگیری که برگردی، بخوای دنبالم بگردی، خیلی دلت بخواد منو ببینی و با هم حرف بزنیم، دوست داشته باشی یه فرصت دیگه بهت بدم، شایداین بار تو باشی که بخوای خودتو به من ثابت کنی. آره هرچند دیر اما احتمال برگشتنت هست، احتمال اینکه منم قبول کنم ببینمت هست اما میدونی شاید تا اون زمان من دیگه بزرگ و عاقل شده باشم، شاید که از فشار این همه دلتنگی نسبت به همه چیز بی تفاوت بشم. شاید دیگه به اندازه ی الان که برات می نویسم دوست نداشته باشم، اصلا شاید بخوای من و تو ما بشیم اما من دیگه نخوام نه از روی تلافی و انتقام نه، فقط و فقط به خاطر اینکه بهترین روزای زندگیمو باتو سپری نکردم به جاش با یه مشت بغض، حسرت،انتظارو خاطره روزا رو به شب و شبارو به روز رسوندم طوری که قلبم ازسنگ شد. ویژگی سنگو میدونی چیه؟ بذار من بهت میگم.
سفت،سخت،بی روح،خشک وبی احساس. اینارو گفتم که بدونی من سنگ نبودم. منم دل داشتم، یه دل مهربون با کلی آرزو که میخواست قدم به قدم تا ته دنیا با تو باشه، آره عزیزم رفیق نیمه راه بودنت منو تبدیل به سنگ کرد.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
می ترسم از حسرت غیبت طولانی تو بمیرم
تعال ما بقي لي يوم في غيابك يصبرني
اخاف اموت من شوقي وانت مطول غيابك
تعال وكل شي صار في بعدك يذكرني
دروبك ضحكتك طاريك وريح العطر بثيابك



پدر محمدهادی و ریحانه
پدر محمدهادی و ریحانه
به مناسبت


گنبد...قبول...رفت! ولیکن شُکوه، نه
آن تکیه گاهِ راسخِ مانندِ کوه، نه

آری؛ حرم خراب شد اما هنوز هست
خورشید هست! پس چه بگویم؟ که روز هست

بیخود که نیست این همه دشمن کلافه است
اینجا خرابه نیست، که دارالخلافه است

ای با چهار حجت حق همنشین، بقیع!
تو! ای بهشتِ خاکیِ روی زمین، بقیع!

گاهی زیارتی به نیابت ز عاشقان...
این اشتیاق و حسرت ما را ببین بقیع

زائر، ضریح، گنبد و گلدسته، سنگ‌فرش
تقدیر تو نوشته شده این چنین، بقیع!

روزی طوافْ دورِ ضریح تو می‌شود
آری! قسم به عصر، به زیتون، به تین؛بقیع!

گفتم بهشت چیست خدایا؟ ندا رسید
جایی‌ست بی نظیر؛ شبیه همین بقیع

آل سعود رو به زوال است بی گمان
از برکت ائمه‌ی مدفون در این بقیع

مائیم و فتح شبه جزیره که دور نیست
آل سعود و این نفسِ آخرین؛ بقیع!






maryam
maryam
فردا دیر است ...
امروزت را همین امروز ، زندگی کن!
همین امروز لذتش را ببر ،
و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن ...
حسرت ، یعنی در گذشته جا مانده ای ،
و نگرانی یعنی ، اسیرِ آینده ای شده ای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیوفتاده!
آینده ای که شاید نرسد
و اتفاقاتی که شاید نیوفتد!
بیخیالِ چیزهایی که نبودنشان کیفیتِ بودنت را کم می کند
آرامش و لبخند را در آغوش بگیر و امروز را همان جوری که دوست داری زندگی کن ...

EDRIS
EDRIS
خیلی سخته آرزوهاتو یکی دیگه زندگی کنه

حضرت@دوست
حضرت@دوست
به نام گل حسرت

كيف استطيع اخبارك؟
أريد أن أكون في حياتك كالكلمة الجميلة التي ترسم البسمة على وجهك كلما خطرت في بالك. أتمنى لو كان لدي كل ما تريد
وقد يجد الإنسان يومًا ما من يعادل ما فقده في حياته كلها
ولكن : لا أحب أحدا بعدك
لن يكون أحد مساوياً لك أبداً

마흐디에
마흐디에
تیک تاکم رو حذف کردم و الان غمگین تر از قبلم🚶🏼‍♀️

Sara
Sara
‏کنار گذاشته شدن جز تلخ‌ترین تجربه‌های بشریه، فرقی هم نمیکنه از کار کنار گذاشته شی، از دوستی یا حتی یک رابطه عاشقانه. در هر حالت، اولِ همه وجودت خشم میشه و بعد حسرت، اون آخر سر هم یه غمِ سمجی تو دلت میمونه که تا ابد تنهات نمیذاره.

رها
رها
چون کشتیِ بی‌لنگر کَژ می‌شد و مَژ می‌شد🌸

وز حَسرتِ او مُرده صد عاقل و فرزانه🌸

گفتم: ز کجایی تو؟ تَسخر زد و گفت: ای جان🌸

نیمیم ز تُرکستان نیمیم ز فَرغانه🌸

نیمیم ز آب و گِل نیمیم ز جان و دل🌸

نیمیم لبِ دریا نیمی همه دُردانه🌸

🤍
شعر کاملش خیلی قشنگه😇

maryam
maryam
بند اول استغفار ۷۰بندی امیرالمومنین

[لینک]


حضرت@دوست
حضرت@دوست

أفتقدك عندما يهطل المطر، وكأن الخريف بلا ربيع
مثل زهرة الندم
كنت قلبي ربيع



حضرت@دوست
حضرت@دوست

بدونك ما زالت الحياة مستمرة وما زال الأمل موجودا وما زالت قطرات المطر تتساقط وتضرب نافذتك بلطف، بدونك أنظر إليها عن كثب وأقف أمام النافذة وأشاهد جمال المطر وابتسامتك المريرة وهي تتدفق شفتاي. كيف أنسى ولو للحظة واحدة بدونك وهمومك وأفتقد كل شيء، الذكريات الرومانسية المريرة وتلك السنوات التي مرت، كل حياتي أريد القلب الذي فقدته والمشاعر التي نسيتها. ستغمض عينيك وتتذكر خط أحلامك بحبك الذي لم يكتمل، كيف تنسى مع كل البقع السوداء في قلبك وعندما ترى نقاء المطر، تذكر كل الصفات الجميلة التي نسيتها


Tasnim
Tasnim
بین دو راهی سختی گیر کردم
یک هفته س هرچی بیشتر فکر میکنم کمتر به نتیجه نیرسم و حالم گرفته تر میشه
دعا کنید برام لطفا
امروز خیر پیش بیاد و تموم بشه این فکرها
خسته شدم

خانوم میم
خانوم میم
یه وقتایی یه جمله هایی می بینم
منو یهو می بره به خاطره هام
می گم چقد شبیهش حرف زد... چقد شبیهش بود... چقد شبیهش گفت...
تا به خودم میام چشامو می بینم که خیس شده...
کاش یه قرصی داشتیم می خوردیم و گذشته رو فراموش می کردیم🙃

مهاجر
مهاجر
تنهایی خیلی بددردیه🥺

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو