یافتن پست: #حسرت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
چه خارها که ز حسرت شکست در دل ریشم
چو دیدمت که چو گل سر به سینه ی دگرانی


حضرت@دوست
حضرت@دوست
گل حسرت

چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت
نامهربان من که به ناز از برم گذشت


حضرت@دوست
حضرت@دوست
چون ابر نوبهار بگریم درین چمن
از حسرت گلی که ز چشم ترم گذشت


سارا
سارا
نه! نگفتم دوستت دارم ولی جانم تویی
خالق هر لحظه از این عشق پنهانم تویی
باعث بی‌تابی چشمان گریانم تویی
«ربّنا و آتنا»ی بین دستانم تویی
من غلط کردم نگفتم! دین و ایمانم تویی
تا جهنم می‌روم حالا که شیطانم تویی
عاشقم باشی، نباشی،حرف پایانم تویی
تا قیامت حسرت چشمان حیرانم تویی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
آنگاه سر به دامن آن سنگدل گذاشت
آهی کشید از سر حسرت که : این منم


حضرت@دوست
حضرت@دوست
قَدمتُ .. وعَفْوَکَ عن مَقدَمی

حسیراً ، أسیراً ، کسیراً ، ظَمی
آمده‌ام.. عذر مرا بپذیرکه این چنین حسرت‌زده، اسیر، شکسته‌پر و تشنه آمدم


حضرت@دوست
حضرت@دوست
گیسو طلای شعر، کجایی؟ که سوختم....
در حسرتت، وصال چه آسان تمام شد


Hana
Hana
آدما دچار حسرت میشن چون از کارهای درازمدت خوششون نمیاد!

حضرت@دوست
حضرت@دوست
اشک حسرت

چند روزی از سر کویت سفر خواهیم کرد
امتحان را جای در کوی دگر خواهیم کرد

در گذرگاهی دگر، چاکی به دل خواهیم زد

بر سر راهی دگر، خاکی به سر خواهیم کرد

گر کسی آید ز پی، ما باز برخواهیم گشت

ورنه آنجا، ز اشک حسرت دیده تر خواهیم کرد

ز آنچه گفتی، دیگران را آگهی خواهیم داد

ز آنچه کردی، دیگران را باخبر خواهیم کرد


حضرت@دوست
حضرت@دوست

حسرت زخم دگر از خنجرت دارد اگر

کشته ی تیغ تو حرف خونبهایی می‌زند

حضرت@دوست
حضرت@دوست


دردی از حسرت دیدار “تو” دارم که طبیب
عاجز آمد؛ که مرا چاره‌ درمان تو نیست!

صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو