یافتن پست: #اختیار

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧـﺮ کاﺭ و ﻣﯽگـفت: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧـﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ.
ﻫﻤﯿـﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔـﻮﺷﺖ ﻭ ﻣـﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺸـﻘﺎﺑﺶ! ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾـﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﮔـﻮﺷﺖ ﻭ ﻣـﺮﻏﺶ!

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ؛ ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧـﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ! ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸـﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ.
ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤـﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷــــﯿﻢ! ﻫﻤﻪ ﺧــﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ می‌کنیم ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ، ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ گـرم کرﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ مشکلات ﺍﺳﺖ.
یک ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ و ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﯾﮏ ﻋﻤـﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﭘُــلوی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ‌ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺸﻘﺎﺏ.

?
?
نه به گریه ها اعتماد کن و شانه ات را بی فکر در اختیار چشمهای خیسش بگذار نه به شانه هایش اعتماد کن و برای گریه هایت به شانه ای تکیه کن خودت باش که انسان از سمتی که تکیه میکند می افتد

یاس
یاس
دخمل فنچ مامانی خر خون
کع یاداور دوران جهالت کارشناسیمه
زیر نور ماه تو محوطه سبز داشت درس میخوند
رفتم پیشش کرک و پشمش ریخت که چکارش دارم:دی
گفتم داری درس میخونی؟
با تعجب مکثی کرد -تعجب-
گفتم اره چطور و فکر کنم تو دلش گفت اسکول مگه جزوه نمبینی {-143-}
گفتم خوب نخون برو زیر نور اشتباهی که من کردم نکن فشار چشم میشی که مقدمه اب سیاه
تشکری کرد پاشد
کاش یکی هم به من میگفت خر نباش تو تاریکی نخون
بارسنگین برندار اینجوری مرد نمیشی
{-137-}

رها
رها
میشه بگید کیا اینجا به طلسم و اینجور چیزا اعتقاد دارن؟! دلیلشون چیه؟! تا حالا برای خودشون پیش اومده باشه ک بهشون مراجعه کنن و ب نتیجه ای برسن؟!

aliaga
aliaga
اگه ی روزی امکانش باشه و برگردین عقب تر...

دوس دارین ب کدوم سال های زندگیتون


برگردین؟؟؟؟؟؟؟


اگه براتون مقدوره توضیح بدین{-35-}

سجـــاد
سجـــاد
وقتی دخترها به هم میرسن؟

فرانسوی : خوشحال شدم تو خیابون دیدمت

امریکایی : بسیار زیبا شدی دوست من

آلمانی : دوست من واقعا دلم برات تنگ شده بود

ایرانی : سلام شوهر نکردی{-12-}{-18-}

donya
donya 👩‍👧‍👦
دخملی آبله مرغان گرفته:اشک:گگگ

شامی
شامی
من ،
دیوانه نیستم......
فقط در خیالم با خیالت بی خیال عالمم... 🖤


(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

یک روز قصابی گوشت تازه ای را توی مغازه آویزان کرده بود و به سمت دیگر مغازه رفته بود، گربه ی محل هم که از دور تماشا می کرد و دهانش آب افتاده بود، آرام آرام خود را به مغازه رساند ولی دستش به قلابی که گوشت از آن آویزان بود نمی رسید.
تخته ای را که قصاب روی آن گوشت را ساطوری می کرد زیر پایش گذاشت ولی تخته چرب بود و گربه به زمین افتاد. چند بار که این کار را امتحان کرد موفق نشد. و بالاخره با دیدن قصاب پا به فرار گذاشت و چون موفق نشده بود برای این که ضایع نشده باشد، دستش را جلوی بینی اش گرفت و گفت: " پیف پیف این گوشت بو می دهد !"
از آنوقت به بعد هرگاه کسی از کاری که از عهده اش بر نمی آید و یا چیزی که در اختیارش نیست بد گویی می کند این مَثَل را بکار می برند!

donya
donya 👩‍👧‍👦
اصلا اونجوری که میخواستم نشد:اشک:گگگ

aliaga
aliaga
سلامم:کافه
بریم ادامه چالش دست خط
فقط حق دو رای دارین:دی



aliaga
aliaga


aliaga
aliaga
کس دل به اختیار
به مهرت نمی‌دهد
دامی نهاده ای که
گرفتار می‌کنی...



donya
donya 👩‍👧‍👦
رفته بودیم دکتر یه خانم تقریبا پیر کنارم نشست با یه خانم که رو ویلچر بود و مادرشوهر این خانمه بود که کنارم نشسته بود خانمه کناریم یهو گفت ۱۰_۱۵ساله ها دارن میمیرن این۹۸ سالشه هنوز زنده س من خودم مریضم نمیتونم از پس کارام بربیام اینم شده وبال گردنم دختراش اصلا محلش نمیذارن و تمام ‌کارا و زحمتاش به عهده من و شوهرمه
چقد دلم برا جفتشون سوخت

یاس
یاس
فشارم طوری افتاده که دارم از سرما میترکم{-195-}

صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو