aliaga
لحظه هایی هستند که هستیم
چه تنها چه در جمع،اما با خودمان نیستیم
انگار روحمان می رود، همانجا که می خواهد
بی صدا بی هیاهو
همان لحظه هایی که
راننده آژانس میگوید: رسیدین!
فروشنده می گوید: باقی پول را نمی خواهی؟
راننده تاکسی می گوید: صدای بوق را نمی شنوی؟!
و مادر صدا می کند: حواست کجاست؟!
ساعت هایی که
شنیدیم و نفهمیدیم، خواندیم و نفهمیدیم ،دیدیم و نفهمیدیم
و تلویزیون خودش خاموش شد
آهنگ بار دهم تکرار شد
هوا روشن شد ، تاریک شد ،چای سرد شد
غذا یخ کرد ،در یخچال باز ماند
و در خانه را قفل نکردیم
و نفهمیدیم کی رسیدیم به خانه
و کی گریه هامان بند آمد
و کی عوض شدیم
کی دیگر نترسیدیم
از ته دل نخندیدیم
و دل نبستیم
و چطور یکباره آنقدر بزرگ شدیم
و موهای سرمان سفید شد
و از آرزوهایمان کی گذشتیم؟!
یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که با خودمان نیستیم... .
❤
- مثلِ مهراد هیدن ك گفت :
‹ زیباتر از منی از خودم میگذرم ›
مثلِ کوروش ك وسطِ بازی مافیا داد زد گفت :
‹ آقا زورم به هلیا نمیرسه چیکار کنم ?! ›
دوسش دارم مثلِ شادمهر ك واسه . .
ژینا آهنگ خوند و تو مصاحبهاش گفت :
‹ چند سال طول کشید تا بتونم فراموشش کنم ! ›
مثلِ آهنگِ صبحت بخیر
معین و داستانِ غمگین پشتش زیبایی 😄
محمّد
یک شبی درخواب خوش هم جاده بارؤیا شدم
مثل صیدی پای دربند دل شیدا شدم
صبح روشن را به شام زلف یلدا باختم
مثل مجنون مست مست ازبادۀ لیلا شدم
دل گرفت ازمن زمام اختیارم را به کف
غافل ازدلواپسیها غافل ازفردا شدم
زد به قلبم آتشی را شعلۀ جانسوزعشق
سوختم تا درشرارعاشقی ،امحا شدم
ذرّه هایم را نسیمی برد تا اعماق دشت
تا که چون شبنم نگین گونۀ صحرا شدم
شد گلستان منزل حال خرابم ازوفا
چند روزی باده نوش ازساغرمینا شدم
ناگهان توفان شد و جام از بلا لبریزشد
درهراس ازغرش این رعد برق آسا شدم
شهد گلهای شکفته سهم توفان بودو ،من
باهزاران آرزو بی بهره ازرؤیا شدم
----------
علی اصغرشکفته
ازکتاب آهنگ عشق
بزن روسقفت تو دید باشه
رو شکمم باید بزنم چون میخوام شنای قول باغه برم برعکسم تو اب
اول رو دوپا راه برو اب نبرتت
اب نمیبره ولی تضمین نکنم دخترا منو نبرن
مثلا جا تیوب ببرنت