حسام
هم اکنون شبکه نمایش...به شخصه از این ژانر فیلمها خوشم میاد...
مهاجر
اونجا که فریدون مشیری میگه:
نه کسی منتظر است,
نه کسی چشم به راه,
نه خیال گذر از کوچهی ما دارد ماه!
بین عاشق شدن و مرگ مگر
فرقی هست...؟
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه...!
🫠
مهاجر
چشم جادویی و موهایِ رها از روسری
روی لب ها رنگِ سرخ و شکلِ موها پَرپَری
مثل شمشیری که با یک ضربه آدم می کشد
قاتلی، آدمکشی ، اما به طرزِ دیگری
تو بدونِ شک چنان خوبی که در یک ثانیه
آبرویِ جمعِ بت های جهان را می بَری
یا به قولِ شاعرانِ روزگارانِ کهن
پرده یِ ایمانِ اهلِ ادّعا را می دَری
با توجه به نگاهِ نافذ و ابروی خاص
از تمامِ دخترانِ آنچنانی برتری
دختر سالی اگر شایسته سالاری کنند
نمره ات بالاترین حدّ کلاسِ دلبری
لایقِ نامِ خدایانی تو، زیرا گفته اند:
«قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری»
تو بجایِ من قضاوت کن که آیا ممکن است
رد شوم از روبه رویت بی خیال و سرسری؟
محسن
من رنج ها را با صبوری می پذیرم
من زندگی را دوست دارم
انسان و باران و چمن را می ستایم
انسان و باران و چمن را می سرایم.
در این گذرگاه
بگذار خود را گم کنم در عشق ،در عشق
بگذار از این ره بگذرم با دوست ، با دوست...
"فریدون_مشیری
aliaga
فریدون مشیری چه قشنگ داره حال امروز ما رو توصیف میکنه :
«رُک بگویم از همه رنجیدهام
از غریب و آشنا ترسیدهام
بی خیال سردی آغوش ها
من به آغوشِ خودم چسبیدهام»
منم جناب مشیری منم همینطور :)
جانم❤
شبی دور از تو اما با تو تا صبح
در آن دورانِ شیرین ره سپردم
تو را با خود به آنجاها که یک عمر
غمت جانِ مرا می برد بردم
هزاران بار دستت را به گرمی
به روی سینه ی تنگم فشردم
وفاهای تورا یک یک ستودم
خطاهای تورا ده ده شمردم
زحد بگذشت چون خودکامگی هات
صفای خویش را افسوس خوردم
به چشم خویشتن دیدی در این عشق
تو در من زیستی من در تو مُردم
-فریدون مشیری
مهاجر
اونجا که فریدون مشیری میگه:
تو گفتی:
« من به غیر از دیگرانَم
چُنینم در وفاداری، چنانَم. »
تو غیر از دیگران بودی
که امروز
نه میدانی، نه میپُرسی نشانَم!
aliaga
پاییز را هم
می توان زیبا دید
نگو خزان است
اتفاقات هم حکمت خاص
خود را دارند
همانطور که شاخه های
خشک مجموع
صدای دل نشین قدمهایمان
رامی سازند
خش خش برگ ها
هم زیباست اگر بخواهیم
g.h.o.l.a.m.a.l.i
بگذار ، که بر شاخه این صبح دلاویز
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم .
آنگاه ، به صد شوق ، چو مرغان سبکبال ،
پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم
فریدون_مشیری
aliaga
من با تو مینویسم و میخوانم
من با تو راه میروم و حرف میزنم
وز شوق این محال:
که دستم به دست توست!
من،جای راه رفتن،
پرواز میکنم!
“فریدون مشیری”
یاس
اقو صاحبخونه ام عروسی کرده
میخوام برم تبریک چقد پول بزارم تو پاکت؟
چینیه
جدید یا ازون قدیمی شمشیر ممشیری؟
موضوعش فرق می کنه...به کمونییست مربوط می شه
من ازون قدیمیا بیشتر خشم میاد
موضوعش قدیمیه..1964