محسن
به جاى آنكه بگردى و ببينى
چه چيز افسرده ات مى كند،
بدنبال موهبتهاى زندگىات،
جهت شكرگزارى باش...
خدايا شكرت كه يك روز ديگر
فرصت زندگى، لبخند،
نگاه كردن و صحبت كردن دارم...
صبحتون بخیر🍮 🍂
محسن
من رنج ها را با صبوری می پذیرم
من زندگی را دوست دارم
انسان و باران و چمن را می ستایم
انسان و باران و چمن را می سرایم.
در این گذرگاه
بگذار خود را گم کنم در عشق ،در عشق
بگذار از این ره بگذرم با دوست ، با دوست...
"فریدون_مشیری
محسن
روزی شخصـی
در آسـتانه مرگ،
بسـیار
بی تابی می کرد.
علت این بی تابی
را از او پرسـیدند
او گفت:
به یاد این آیه افتادم
که می فرمایـد:
«وَبَدَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ
مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ»
در روز قیـامت از سوي خـدا
براي آنها اموري آشـکار شود
که گمان نمی کردنـد.
محسن
ابن جوزي
از خطبـاي معروف زمـان خود بود.
روزی بالاي منبري رفت
تا براي مردم سـخنرانی کنـد.
منبر سه پله داشت.
زنی از پایین منبر بلنـد شد
و مسـئله اي از او پرسـید.
ابن جوزي گفت:
نمی دانم.
زن گفت:
تو که نمی دانی،
چرا
سه پله از دیگران بالاتر
نشسـته اي؟
ابن جوزي گفت:
این سه پله را
که من بالا نشسـته ام،
به آن اندازه اي است که
می دانم و شـما نمی دانید.
من به اندازه معلوماتم بالا رفته ام.
اگر می خواسـتم
به اندازه مجهولاتم بالا بروم،
باید منبري درست کنم
که تا فلک الافلاك
بالا می رفت
محسن
❄️ســلام
🕊صبـح زیبای زیبـاتون بخیـر
❄️امیدوارم امروز بارانی
🕊 از شـادی های خاص
❄️ عشـق هـای نـاب
🕊دوستـی های پاڪ
❄️و رزق و روزی فـراوان
🕊بر سر و روی زنـدگی تون ببارد❄️
محسن
وقتی که تکیه گاه کسی باشی
نباید بلرزی
نباید پایت سُر بخورد….🌸🍂
نه اینکه بترسی که خودت زمین می خوری
نه
بترسی از اینکه کسی که به تو تکیه کرده زمین بخورد و بشکند🌸🍂
محسن
در محله ما یک گاریچی بود که نفت میفروخت و به او عمو نفتی میگفتند.
یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟
گفتم: بله! گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!
من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟
گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر میکند… از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد...
سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است.
ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.
یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد!
محسن
چوپانى به مقام وزارت رسید. هر روز بامداد بر مىخاست و كلید بر مىداشت و درب خانه پیشین خود باز مىكرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مىگذراند. سپس از آنجا بیرون مىآمد و به نزد امیر مىرفت. شاه را خبر دادند كه وزیر هر روز صبح به خلوتى مىرود و هیچ كس را از كار او آگاهى نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چیست. روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید كه پوستین چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مىخواند. امیر گفت: «اى وزیر! این چیست كه مىبینم؟»
وزیر گفت: «هر روز بدین جا مىآیم تا ابتداى خویش را فراموش نكنم و به غلط نیفتم، كه هر كه روزگار ضعف به یاد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.»
امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون كرد و گفت: «بگیر و در انگشت كن؛ تاكنون وزیر بودى، اكنون امیرى!»
محسن
اگر بیفتد ، از همان سمتی میافتد
که به خدا تکیه نکرده است
همیشه در هر حادثه ای به خودت بگو:
یه خیری تو این اتفاقی که
الان برای من افتاده هست
مطمئن باش خدا راه رو به تو نشون میده
🌹 به خدا اعتماد کن
او هر چیزی را به قشنگ ترین
حالت ممکن به تو می دهد؛
اما در زمان خودش
محسن
بهشت
همیشه نباید
درختانی داشته باشد
که رودهایی از
زیرش جریان دارد
گاهی بهشت را
در آغوش مادر
میتوان چشید ..
🌸 روز مــــــ♡ـــــادر مبارک ❤️
محسن
صبحت بخیر
آقاے خوبے ها 🌼🍃
دیر گاهیست که ما
تشنه ی دیدار تو ایم
قد رعنا بنما
جمله خریدار تو ایم
گر چه با دست و زبان
موجب آزار تو ایم
گل نرگس نظرے
ما همگے خار تو ایم🌼🍃
" اللهم عجل لولیڪ ألفرج "
محسن
ﺑﺮﻑ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺷﻼﻗﯽ ﺑﺒﺎﺭﺩ
ﻧﻤﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ!!
ﺑﺮﻑ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﮐﻪ
ﻧﺮﻡ ﻭ ﻣﻼﯾﻢ ﺑﺒﺎﺭﺩ.....
ﻭ ﺣﺮﻑ ﻣﺜﻞ ﺑﺮﻑ ﺍﺳﺖ....❄️
ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻫﺎ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ
ﻧﺮﻡ ﻭ ﻣﻼﯾﻢ ﺑﮕﻮ!
سلام