LOEY♡
وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد..
پلک نزد، پلک نزدم
هرچی نزدیک تر می شد زیباتر
می شد
وقتی بهم رسید یه لبخند زد و گفت
چقدر دلم برات تنگ شده بود
نگاش کردم و گفتم منم همینطور!
خوشحال شد
گفت چه دورانی بود!! یادش بخیر
خیلی دوس دارم برگردم به
اون روزا..
سرم رو تکون دادم و گفتم
منم همینطور!!
گفت من از بچه های اون دوران
خبر ندارم، تو چی؟!
گفتم منم همینطور
تو چشمام نگاه کرد و گفت راستش
من خیلی ناراحتم از اتفاقی که
بینمون افتاد
من همیشه دوست داشتم..
یه لبخند زدم و گفتم منم همینطور!!
گفت تو اصلا منو شناختی؟!
سرم رو دادم بالا و گفتم نه!!
گفت منم همینطور
وقتی داشت می رفت بهم گفت
هنوز می نویسی؟!
گفتم آره، توام هنوز نقاشی
می کنی؟ گفت آره..
بغلم کرد و گفت امیدوارم ده سال
دیگه باز همدیگه رو ببینیم..
گفتم منم همینطور!!
رفت..
چشمام رو بستم و به این فکر کردم
که ما ده سال پیش
قول داده بودیم همه چی رو
فراموش کنیم..
ولی یادش بود.. منم همينطور!!
༊
سیمین بهبهانی :
آدم نمیداند در درون قلب دیگران چه میگذرد!
وقتی كسی میگوید «دوستت دارم» مشخص نیست كه چرا و چگونه دوستت دارد.
دلیل به وجود آمدن این حس كه او دوست داشتن فرض كرده٬ كدام خصوصیت توست.
و خود این حس در قلب او چقدر با چیزی كه تو «دوست داشتن» قلمداد میكنی متفاوت است…؟
یادم میآید بچه بودم (شش-هفت ساله) یک نقاشی ساده از دو تا بچه (یک دختر، یک پسر) كه داشتند با هم حرف میزدند توی یکی از کتابهای خواهر بزرگترم دیدم! دختر به پسر گفته بود: «من ماهی خیلی دوست دارم»
و توی ابر فكر بالای کلهاش، یک ماهی قرمز داشت توی تُنگ شنا میكرد. بعد پسر گفته بود: «من هم همینطور»…
و توی كلهی او یک ماهی بود كه داشت توی ماهیتابه جلزو ولز میكرد…!
یادم میآید تا مدتها هر وقت میخواستم بگویم فلان چیز را "دوست دارم"، به تتهپته میافتادم!
كه حالا نوع دوست داشتنم را چطور توضیح بدهم تا اشتباه نشود!
تا همین امروز هم فكر میكنم به هر كس گفتهام «دوستت دارم» نفهمیده چطوری دوستش داشتهام، و اگر كسی جایی پیدا شده كه خیال کرده مرا دوست دارد در نهایت به شیوهی خودش دوست داشته..
سکوت شب
زندگی
زندگی تصویریست!
قلم و کاغذ و رنگش از توست.
قلمت را بردار!
و به نقاشی آن همّت کن!
گاه گاهی دو سه گامی
به عقب پای گذار.
و تماشایش کن.
گر پسندیدی آن.
حرفی نیست.
غیر از آن بود، هنوز
کاغذ و رنگ و قلم در کفِ توست.
تا زمانی باقیست.
قلمت را بردار
و به رنگی خوشتر
روشن و روشنتر
نقش دیگر انداز؛ و به پیکار سیاهی پرداز…
سکوت شب
ما انسان ها مثل مدادرنگی هستیم…
شاید رنگ مورد علاقه یکدیگر نباشیم!!!
اما روزی …
برای کامل کردن نقاشیمان به دنبال هم خواهیم گشت ..
به شرطی که همدیگر را تا حد نابودی نتراشیده باشیم….
wolf
زندگی درست مثل نقاشی کردن است؛
خطوط را با امید بکشید
اشتباهات را با آرامش پاک کنید
قلم مو را در صبر غوطه ور کنید
و با عشق رنگ بزنید
خودانکنه ...برا چی ملدی......؟؟؟ نمیل نمیل...
ممنون دوست جان
چته ...؟
ارع اینگار همین دیروز بود...
ممنونم...
خخ..خب لینکارو نشون نمیده ...هادی قرار بود درستشون کنه...