یافتن پست: #مهتاب

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
هر چه زیبایی و خوبی ...
که دلم تشنه ے اوست ...
مثل گل...
صحبت دوست...
مثل پرواز کبوتر...
می و ...
موسیقی و ...
مهتاب ...
و کتاب
کوه ، دریا، جنگل...
یاس ، سحر...
این همه یک سو ...
یک سوے دگر...
چهره ے همچو گل تازه ے تو ...
دوست دارم همه عالم را لیک...
هیچ کس را نه به اندازه تو ....:قلب




0
0
@wolf
ای در شب تاریک دلم، ماه‌ترینم
بین ِتو و مهتاب، پر از شکّ و یقینم

عالم همه در حیرت و انگشت به دندان
رفته ست به تاراج ِنگاهت دل و دینم

یا در پی گیسوی توأم سایه به سایه
یا در خم ِابروی تو هر شب به کمینم

بگذار شبی را به تماشا گذرانم
تا صبح فقط چشم ِتو را سیر ببینم...

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
دلم فقط تو را می خواهد
شب های با تو بودن را
مهتاب را
و ستاره ها را
با تو می خواهم
آن قدر ستاره بچینم
که میان ستاره هایم، پنهانت کنم
تا تو هیچ وقت از کنارم نروی

سکوت شب
سکوت شب
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند
دلم تنگ است

بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌ها
دلم تنگ است

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده
وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده‌ام با این پرستو‌ها و ماهی‌ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

بیا، ای هم گناهِ من در این برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من
که اینان زود می‌پوشند رو در خواب‌های بی گناهی‌ها
و من می‌مانم و بیداد بی خوابی

در این ایوان سرپوشیده متروک
شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی‌ها
پرستو‌ها

بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که می‌ترسم تو را خورشید پندارند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم که چشم از خواب بردارند
نمی‌خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی‌خواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر می‌کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهی‌ها که با آن رقص غوغایی
نمی‌خواهم بفهمانند بیدارند

شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم
در ایوان و در تالاب من دیری‌ست در خوابند
پرستو‌ها

0
0
لالایی شب مهتابه - حاج محمود کریمی [ لینک]




0
0
لالایی، لالایی شب مهتابه
لالایی، لالایی دلم بی تابه
لالایی، لالایی کمی آروم تر
لالایی، روی نیزه گلم خوابه

wolf
wolf
گفتی که:

چو خورشید زنم سوی تو پر

چون ماه شبی می کشم از پنجره سر

اندوه٬ که خورشید شدی

تنگ غروب

افسوس، که مهتاب شدی

وقت سحر
...

سکوت شب
سکوت شب
مایوس نباش
من امیدم را در یاس یافتم
مهتابم را در شب
عشقم را در سال بد یافتم
و هنگامی که داشتم
خاکستر میشدم
گر گرفتم . . .

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
دلم باران...
دلم دریا...
دلم لبخند ماهی ها...
دلم اغوای تاکستان به لطف مستی انگور...
دلم بوی خوش بابونه می خواهد...
دلم یک باغ پر نارنج...
دلم آرامش ِتُرد وُ لطیف ِصبح شالیزار...

دلم صبحی...
سلامی...
بوسه ای...
عشقی...
نسیمی...
عطر لبخندی...
نوای دلکش تار و کمانچه...
از مسیری دورتر حتی...

دلم شعری سراسر دوستت دارم...
دلم دشتی
پر از آویشن و گل پونه می خواهد...
دلم مهتاب می خواهد
که جانم را بپوشاند...
دلم آوازهای
سرخوش مستانه می خواهد...
دلم تغییر می خواهد...
دلم تغییر می خواهد...

"نيما يوشيج"

از تبار ملکوت
از تبار ملکوت
هر چه ماه است فدای رخ مهتابی تو

از تبار ملکوت
از تبار ملکوت
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده بر اب
در دلم هستی و بین منو تو فاصله هاست....

هادی
هادی


یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه!

# فاضل نظری

هادی
هادی
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند.


هادی
هادی
مهتاب
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه مساله هاست


هادی
هادی

کاش میدانستم این را پیشتر
هر که عشقش بیش دردش بیشتر

ادامه شعر دیدگاه اول

صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو