یافتن پست: #مهتاب

سکوت شب
سکوت شب
یه شب مهتاب ~ ماه میاد تو خواب
منو می‌بره ~ کوچه به کوچه
باغ انگوری ~ باغ آلوچه
دره به دره ~ صحرا به صحرا
اون جا که شبا ~ پشت بیشه‌ها
یه پری میاد ~ ترسون و لرزون
پاشو میذاره ~ تو آب چشمه
شونه‌می‌کنه ~ موی پریشون
یه شب مهتاب ~ ماه میاد تو خواب
منو می‌بره ~ ته اون دره
اون‌جا که شبا ~ یکه و تنها
تک‌درخت بید ~ شاد و پرامید
می‌کنه به‌ناز ~ دسشو دراز
که یه ستاره ~ بچکه مث
یه چیکه بارون ~ به جای میوه‌ش
نوک یه شاخه‌ش ~ بشه آویزون

سکوت شب
سکوت شب
اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ،
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی......
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم..

سکوت شب
سکوت شب
خانه ای میخواهم که پنجره هایش رو به بـــاران بازشود….سقفش یک آسمـــــان ابری و آبی باشد……هوایش پر از عطر تو باشد….
کف پوشش یک بیشـــه سبز_سبز باشد….رنگ دیوارهایش، رنگ_خدا باشد….شبهایش مهتاب بتابد……و همه کارم نگاه کردن چشمـــانت زیر نور مـــاه باشد…..و دیگر هیچ……

سکوت شب
سکوت شب
تُ تنهايياتو بذار رو دوش من
صدای تو لالایی میشه تو گوش من

تُ شاهد شب،تب تاب منی
تُ شب نارفيقي تُ مهتاب مني.. .

سکوت شب
سکوت شب
یک زن گرانبها ترین اعجاز خداست
برای داشتنش باید وضوی باران گرفت
و به نام عشق، شبنم وار بر عطر او سجده کرد
و هزار هزار گل سرخ را تسبیح لحظه هایش نمود.

او اجابت میکند، عشقی بالاتر از خورشید
و زیباتر از مهتاب را
و تنها یک زن میداند آیین دوست داشتن را
و آنقدر زیبا هدیه میکند این عشق را که سیراب شوی
آری میدانی که او
الهه ی عشق است
و بهشت کمترین سرزمین اوست
تقدیم به همه ی مادران، زنان و دختران سرزمینم...

wolf
wolf
عاشقم،

اهل همین کوچه ی بن بست کـناری

که تو از پنجره اش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی

تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟

من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا ؟

تو به لبخند و نگاهی

منِ دلداده به آهی

بنشستیم.

تو در قلب و

منِ خسته به چاهی

گُنه از کیست ؟

از آن پنجره ی باز ؟

از آن لحظه ی آغاز ؟

از آن چشم ِ گنه کار ؟

از آن لحظه ی دیدار ؟

کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت،

همه بر دوش بگیرم

جای آن یک شب مهتاب،

تو را تنگ در آغوش بگیرم.



شاعر :

رحمان نصر اصفهانی

فریدون مشیری

wolf
wolf
جز من نکرده هیچ کسی ادعای تو

هر کس مجاز نیست شود مبتلای تو



آنقدر نازک است صدایت ، گمان کنم

از گل سرشته است خداوند نای تو



یک حس من از خدای اضافی گرفته ام

تا با دو چشم خویش ببینم صدای تو



جسم مرا بگیر و در خود مچاله کن

خواهد چکید از بدنم چشم های تو



چشمک به او زدند تمام ستاره ها

مهتاب ـ محض اینکه در آورد ادای تو



البته بنده منکر مهتاب نیستم

با اینهمه نمی رسد او هم به پای تو

!

!

!

!

!

این رد کفش نیست ، نشان تعجب است

روییده وقت رفتنت از رد پای تو



این جا « تو » را اگرچه که ردیف کرده است

دستش نمی رسد به تو اما « رضا » ی تو ...



علیرضا بدیع{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

wolf
wolf
تو را گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هر شب

بدینسان خواب ها را با تو زیبا میکنم هر شب



تبی این کاه را چون کوه سنگین میکند، آنگاه

چه آتش ها که در این کوه برپا میکنم هر شب



تماشاییست پیچ و تاب آتش، آه خوشا بر من

که پیچ و تاب آتش را تماشا میکنم هر شب



مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی جانا

چگونه با جنون خود مدارا میکنم هر شب



چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

که این یخ کرده را از بی کسی،ها میکنم هرشب



تمام سایه ها را می کشم در روزن مهتاب

حضورم را زچشم شهر حاشا میکنم هر شب



دلم فریاد می خواهد ولی در گوشه ای تنها

چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب



کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی!

که من این واژه را تا صبح معنا میکنم هر شب



محمدعلی بهمنی{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

LOEY♡
LOEY♡
بچه ها پنج تا مجاز از سعدی یا حافظ بم بگین:گگگ

༊
من که توُ کلِ کوچه های شهر
عاشق شدم، دیوونه گی کردم
حالا خودم رو کلِ دُنیامو
محکومِ حبسِ خونه گی کردم
.....



wolf
wolf
هی شمع روشن می­ کنم وقتی که خاموشی

وقتی نگاهت پر شد از حس ِ فراموشی

یک شهر رو در روی تو آغوش وا کرده

انگار از عطر غریبی­ هاش مدهوشی

تو! شهر فانوسی و خورشیدی و مهتابی

من روستایی غرق غصه، رو به خاموشی

حس حسادت دارم اما سختگیری نیست

وقتی تو با لبخندهای تازه می­ جوشی

حسی شبیه ترس رخنه می­ کند در من

وقتی که کفشِ رفتن­ات را زود می ­پوشی

سرد است بی تو تا ابد شب­ های تنهایی

وا کن میان خواب من، گرمای آغوشی

دل می ­بری از من همین که برف می­ بارد

تا پالتویی را به رنگ سال می ­پوشی...
{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

wolf
wolf
دلتنگی یک شب هایی را هیچ خیابانی
گردن نمی گیرد؛
تاریکی یک شب هایی را هیچ مهتابی
روشن نمی کند؛
گرد و غبارهای یک شب‌هایی را هیچ بارانی
شستشو نمی دهد؛
و تمام این شب ها را نبودن
تو رقم می زند بی وفا...
{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

سکوت شب
سکوت شب
آسمان همچو صفحه دل من ، روشن از جلوه مهتاب است ، امشب از خواب خوش گریزانم ، که خیال تو خوشتر از خواب است

بیا آبی باش به رنگ آسمان…
تا من همیشه سر به هوایت باشم

سکوت شب
سکوت شب
شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب

من بودم و جویبار و بیداری آب

وین جمله مرا به خامشی می‌گفتند

کاین لحظه‌ی ناب زندگی را دریاب

سکوت شب
سکوت شب
خیالتو می دزدم از تو شبستون خواب
تو ابرا پنهون میشم یه وقت نبینه مهتاب

بارون میشم می بارم تو آسمون چشمات
که رو زمین به یاد همه بمونه چشمات

بخوای نخوای فقط تو بیای نیای فقط تو
تو . تو . فقط تو آهای آهای فقط تو

از سر پرچین شب وقتی سرک می کشی
مهتاب هاج و واج و پائین ترک می کشی

می یاد واسه تماشا می افته تو حوض نور
اونجا که عکس چشمات افتاده از راه دور

بخوای نخوای فقط تو بیای نیای فقط تو
تو . تو . فقط تو آهای آهای فقط تو

تو ترمه نگاهم چشات گلابتونه
گذشتن از تو سخته محاله دل بتونه

یه گوشه تو قلب هر آدمی نوشته
با عشق میشه پنبه کرد هر چی که غصه رشته

صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو