Shahan
سقف و آشیانه دلم آتش گرفته
ستون هایم فرو ریخته
و دستانم لرزان شده
آهی سرد میکشم
و بی رمق؛
نمیدانم چرا..؟!
ولی مغزم دیگر سیگنال نمیدهد
چشمانم خروشان کرده
جگرم را مث پیرهنم پاره کرده
باران غم میبارد
بر دلم
عرقم هم سرد است و چسبناک
وحی آمده
حالم خوب نیست
دیگر دوست ندارم جمعه را ببینم
چرا شب با من نامهربانی میکند...؟!
صبح را پیشنوازی میکند
آخ از آه سرد بی پایان ....😭
هلیا
🌼🌺🌼🌺🌼🌺
افکاری که شبیه خون میچکد از
سر انگشتان مغز
🌼🌺🌺🌼
سارا
جعفر با آرنولد میرن گاو صندوق بزنن...
آرنولد چراغ قوه رو نگه میداره جعفر لگد میزنه باز نمیشه !!
جعفر چراغو میگیره آرنولد یه لگد میزنه صندوق باز میشه ! جعفر میگه :اینجوری چراغو میگیرن گوزو، فهمیدی ؟😂
🤣🤣🤣🤣😂
تشکر
خواهش
خواهش