ali
این بار اگر زن زیبارویی را دیدید
هوس را زنده به گور کنید و سپاسگزار باشید برای خلق این زیبایی.
زیر باران اگر دختری را سوار کردید
جای شماره ، به او امنیت بدهید، او را به مقصد مورد نظرش برسانید نه مقصود مورد نظرتان
هنگام ورود به هر مکانی با لبخند بگویید :
اول شما!
در تاکسی ، خودتان را به در بچسبانید
نه به او؛
بگذارید زن ایرانی وقتی مرد ایرانی را در کوچه ای خلوت می بیند
احساس امنیت کند نه ترس
بیایید فارغ از جنسیت مرد باشیم...
جآنم❤
آخ که چه خوب است
حضور تو لابه لای اینهمه بدبختی!
چه خوب است که در هجوم اینهمه اخبار بد، تو هنوز هستی و با نگاهت به سلول های خسته ی من، جان می بخشی.چه خوب که صدای تو هنوز هست، حرف های تو هنوز هست، و لبخندهای تو هنوز . تو نمی دانی چقدر معجزه ای برای آن کس که قادر نیست کسی را به غیر از تو دوست بدارد، تو نمی دانی چقدر لازمی، و چه خارق العاده با همه فرق داری! من چه
اقبال بلندی داشتم؛که تو چشم های مرادوست داشتی
که تو صدای مرا دوست داشتی و لبخندهای مرا جور عجیبی تفسیر می کردی..
جآنم❤
بعضی ها
شبیه عطر بهار نارنج هستند؛
آنقدر عمیقند که عطر بودنشان
می توانی تا آخرین ثانیه عمرت در وجودت ذخیره کنی...
بعضی ها آرامش مطلق اند
لبخندشان...
تلالو برق چشمانشان...
و اصل کار تپش قلبشان...
انگار که یک دنیا آرامش به وجودت تزریق میکنند
و آنقدر عزیزند؛
آنقدر بزرگند؛
که می ترسی نباشند و تو بمانی و یک دنیا حسرت
اصلا خداوند در خلقت بعضی ها سنگ تمام گذاشته
سایه شان کم نشود از روزگارمان...
مهدی
بزرگ شدیم و
فهمیدیم که دوا، آب میوه نبود.
بزرگ شدیم و فهمیدیم که پدر همیشه
با دستان پر باز نخواهد گشت آنطور که مادر گفته بود.
بزرگ شدیم و فهمیدیم که چیزهای ترسناک تر از تاریکی هم هست!
بزرگ شدیم به اندازه ای که فهمیدیم پشت هر خنده ی مادر هزار گریه بود
و پشت هر قدرت پدر یک بیماری نهفته!
بزرگ شدیم و فهمیدیم که مشکلات ما دیگر در حد یک بازی کودکانه نیست!
و دیگر دستهای ما را برای عبور از جاده نخواهند گرفت!
بزرگ تر که شدیم، فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم؛
بلکه والدین ما هم همراه با ما بزرگ شده اند و چیزی نمانده که بروند! شاید هم رفته باشند...!
خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم که دلیل چین و چروک صورت مادر و پدر نگرانی از آینده ما بود.
خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم سخت گیری مادر عشق بود،
غضبش عشق بود،
و تنبیه اش عشق...
و خیلی بزرگتر شدیم
تا فهمیدیم زیباتر از لبخند پدر،
انحنای قامت اوست ....!:🥺🥺💗
...
امروز داشتم که درخلوت خودم قدم میزدم، یکدفعه صدایی شنیدم که از پشت گوشی به کسی میگفت "نورِ من".
لبخندی بر روی لبانم آمد. نمیدانم چرا اینقدر به قلبم نشست. با خودم فکر میکردم چه قدر عمیق است این اسم.
"نورِ من" یعنی مهم نیست که چه قدر تاریک هستی، چه قدر تنها هستی، چه قدر ذهنت پر شده از افکار منفی، چه قدر دلت گرفته است و ناراحت هستی. همین که یادت بیاید که کسی هست صدایش بزنی "نورِ من" یعنی در کنار همه تاریکیهای وجودت، نوری و امیدیست که سپیده بزند.
و خوب که به آدمها نگاه کردم، دیدم شاید این روزها تنها دارایی آدمها امید است. که امید پیچش نور است در عمق تاریکی ...
فاطمه
یه لببخندِ کوتتتاه, کننارششش یه کم غمممم,
چقققدرر زووود گذششششتن همین چنند قدمم هممم, 🌱
فاطمه
خیلی سخته زیاد از حد بزرگ بودن برا یه سری مسخره بازیا و حرفا.
هر دفعه ای به خودم میام میبینم سنم از یه سری حرفا و کارا گذشته، غمگین میشم.🤣
مهاجر
دقیقا پارسال روز تولدم تو پادگان گندی بالا آورده بودم تو روز تولدم بازداشت شده بودم اجازه خروج از پادگانو نداشتم
این خاطره مزخرف مصادف شده با روز تولدم دیگه از ذهنم پاک نمیشه چقدر استرس داشتم اون روز 😂😂
تصورش
اگه شادی و آرامش و سلامتی باشه که تصورشم خوبه.