مهاجر
گفته بودم که چرا خوب به پایان نرسید
یا چرا پای دلم سوی تو لنگان نرسید
خان مرا برد و تو دیوانه نشستی به غزل!
نوشداروی تو تا مهلت درمان نرسید
بارها امدم از عشق تو حرفی بزنم
باز اما چه کنم فرصت عنوان نرسید
کل این دهکده فهمید مرا عشق تو کشت
خبر اما به سیه چادر چوپان نرسید
شب به شب منتظرت ماندم و باز اخر کار
هیچ کس شکل تو از راه بیابان نرسید
حقم این نیست که از پیش تو راهی بشوم
عشق دست من دیوانه که اسان نرسید
``دست بردار ازین در وطن خویش غریب``*
دست بردار و برو! زیره به کرمان نرسید
فال تقدیر مرا کولی پیری که گرفت
گفت : زور تو به سر سختی طوفان نرسید ...
مهاجر
من بين جميع "کل" الخيارات التي اتخذتها في حياتي،
كان البقاء بمفردي "وحیداً" هو خياري الأفضل.
«بینِ تمامِ انتخابایی که تو زندگیم کردم،
[تنهایی] بهترین انتخابم بود.»
√ محسن قـوامــی
خیلی گشته ام در این
جغرافیای تبعید ،
این هبوط !
چیزی برای تبسم
برای لبخند
برای خنده ،
نداشت .
تصویری اگر !
هست لبخندهایی ست که از رویِ
درد ،
گاهی ،
به تصویر کشیده می شود . . .
مهاجر
بیایید بگید برا اولین بار کجا و چجوری با ساینا آشناشدید و اومدید اینجا؟
مهاجر
آهنگ صدای تو پر از شور اذان است
جذّاب تر از "جاذبه ی ماه" بَنان است!
چشم تو نه یاقوت و عقیق و نه زمرّد
فیروزه ترین معدن الماس جهان است!
شیرینی لبخند تو خرمای جنوب است!
دلچسب تر از بامیه های رمضان است!
گل بوسه ی تو قند تر از قند فریمان!
یا نه... عسل خالص کوه سبلان است!
حلوای لبت باسلوق اصل مراغه ست!
خوشمزه تر از نان کُماج همدان است!
با شهد لبت کم شد اگر رونق سوهان
از بخت بد حاج حسین و پسران است!
در وصف وجودت چه بگویم، چه نگویم؟
چشم و لب و قد تو چنین است و چنان است!...
ششمممم 🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂
خب قهر باشین آفرین
کی ضرر میکنه من یا شما؟
نخیر شما