یافتن پست: #قصه

fatme
fatme
یکساعت کمر و دست مامانمو ماساژ دادم
حالا دست و کتف خودم گرفته 🙁
شبای قبل اینجوری نمیشدم

پریا
پریا
روحم می خواهد برود 1گوشه بنشیند
پشتش را به دنیا کند
پاهایش را بغل بگیرد و بلند بگوید:
من دیگر بازی نمی کنم...

حضرت@دوست
حضرت@دوست
هم تو داری خبر از زلف گره بر گره‌اش
پیش ما قصه دل‌های گرفتار بگو


پریا
پریا
مثل بادبادک باش؛
با اینکه میدونه زندگیش به نخی بنده
بازم تو آسمون میرقصه و میخنده،
همیشه بخند و نگران نباش..!
بدون که نخ زندگیت دست خداست...

Hana
Hana
شبکه پویا داستان اسباب بازی ۴ رو میده 🙂😂
برم ببینم 😂🚶‍♀️

??????
??????
سکوتت را ندانستم
نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی هارا..
توهم هرگز نپرسیدی..!
قصه بی آغاز ما

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای که رُخَت خیمه به جانم زده
خیمه ای از رویِ پری روی تو

شوقِ وصالِ تو مرا قصه ایست
قصهٔ افسونگرِ جادوی تو .


گِلآرِه
گِلآرِه
‹ چشمِ دنیا بشود کور، تو مستانه برقص.^^🍃🐚 ›

Shahan
Shahan
خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌
ز حال بندگانت با خبر گردی‌
پشیمان می شوی‌ از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت

خانوم اِچ
خانوم اِچ
من مادر قصه‌های ناتمامم که یک روزی تک تک آن‌ها را به آغوشم فراخواهم خواند.
یا بزرگ‌شان می‌کنم یا آن‌ها را به دست باد خواهم سپرد.🌈

صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو