EDRIS
ترسم از غریبه هاست وقتی آشنا بشن
حسرت و یه رد پاست آخرش برای من
رها
اگه یه روز توی یه خیابون خودتون رو ببینید چی بهش میگید؟!
پریا
نوشته بود:
آدم هایی که یک روز عاشق هم بودن؛
نمیتونن دوست معمولی بشن،
چون قلب همو شکستن!
نمیتونن دشمن همدیگه هم بشن،
چون قلب همدیگه رو لمس کردن!
و تا همیشه میشن " غریبه ترین آشنا "
جآنم❤
آنقدر به خودم بد کرده ام
که از دیدن خودم در آینه شرمگینم
چقدر چشمهایم غریب نگاهم میکنند
صورتم را ببین چقدر شکسته است
این لب ها چرا لبخند نمی زنند..؟
این زبان چرا روزه ی سکوت گرفته است؟
نه این من نیستم...!
من میخندیدم ؛ حرف میزدم ؛ شاد بودم
حالا خودم را در آینه که دیدم
فهمیدم چه بد دلم را خسته کرده ام
منی که میدویدم و همیشه خوشحال بودم
حالا قدم زدن را با تک آهنگی قفل ترجیح میدهم
دل دیوانه بس کن...
آنکه به تو دلبسته بود حالا بی تو در آسمان دیگری پرواز میکند
بس است دیگر عزیز دلم...
همه رفته اند پی خوشبختیشان
فقط تو مانده ای و کوهی از خستگی
فدایت شوم...
میدانم دلت هیچ چیزی
جز لبخند آینه را نمیخواهد
aliaga
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
دیوونه
پدرام نکش