یافتن پست: #صدایت

reyhane
reyhane
برای دلبراتون ..
چندتا ایده براۍ دِلبرۍ :💕⤥
وقتۍ بهت میگه کجایۍ :
«بگو تو قلبت»
وقتۍ میگه چقدر دوسم دارۍ :
«بگو مگه دریا حساب موج هاشو داره؟»
وقتۍ دلت واسش تنگ میشه :
«بگو کجاست بارشۍ از ابر صدایت؟»
وقتۍ بهت میگه چطورۍ؟
«بگو مگه میشه با تو بد باشم»
وقتۍ بهت میگه چخبر :
"بگو جز تو چیزِ قشنگۍ براۍ تعریف کردن ندارم"💕

♡✓
♡✓
کاش بودی...
دلتنگی را از  سکوتم می‌فهمیدی
و می‌‌دانستی جهانم‌‌
بی تو تکراریست
مرا به آغوشت میخواندی‌
و با طنین‌  دلنشین‌ صدایت
می‌گفتی
سنگینی بغض‌هایت را روی
شانه‌ام‌ بگذار اینجا اَمن
است برای گریستن...


g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
به کسی که دوستش داری
بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
او دیگر صدایت را نخواهد شنید

پابلو نرودا

مهاجر
مهاجر
صدایت زدم تا صدایم گرفت
تورفتی ازآن پس هوایم گرفت
درآن شب که اشکی ز چشمم چکید
دل آسمان هم برایم گرفت
مراچون سپردی به دستان باد
نبودی ببینی عزایم گرفت
درِ قلبِ تو روی من باز بود
بمیردهرآن کس که جایم گرفت
مهاجرهمدانی

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

گدایی ٣٠ سال کنار جاده ای می‌نشست.
یک روز غریبه ای از کنار او گذر کرد.
گدا طبق عادت کاسه خود را به سمت غریبه گرفت و گفت:‌ بده در راه خدا
غریبه گفت: چیزی ندارم به تو بدهم؟
آنگاه از گدا پرسید: آن چیست که رویش نشسته ای؟؟ گدا پاسخ داد: هـیچی، یک صندوق قدیمی ست. تا زمانی که یادم می آید، روی همین صندوق نشسته ام.
غریبه پرسید: آیا تاکنون داخل صندوق رادیده ای؟
گدا جواب داد: نه!
برای چه داخلش را ببینم؟؟ دراین صندوق هیچ چیزی وجود ندارد.
غریبه اصرار کرد چه عیبی دارد؟
نگاهی به داخل صندوق بینداز.
گدا کنجکاو شد و سعی کرد در صندوق را باز کند.
ناگهان در صندوق باز شد و گدا باحیرت و ناباوری و شادمانی مشاهده کرد که صندوقش پر از جواهر است.

👈 من همان غریبه ام که چیزی ندارم به تو بدهم اما می گویم نگاهی به درون بیانداز.
نه درون صندوقی، بلکه درون چیزی که به تو نزدیکتر است {درون خویش}
صدایت را می شنوم که می گویی: اما من گدا نیستم.

⭕⭕⭕گدایند همه ی کسانی که ثروت حقیقی خویش را پیدا نکرده اند.⭕⭕⭕

korosh
korosh
طعمِ صدایت را "
      ریز...،ریز...،
به گوشِ دلم تزریق میکنم
            و قلبم
زیرِباران احساس میلرزد ؛
همه ی جراتم راجمع میکنم
تا به چشـمهایت نگاہ کنم
وقتی که
        آرام میگویی:
                   "جانِ دلم"

سجـــاد
سجـــاد
به جای "حق نداری به جز من با کس دیگه صحبت کنی." بهش بگید:
"لحن گیرای صدایت زود عاشق می کند؛
جان من تا می شود، با هیچ کس صحبت نکن."
هم بازدهیش ۱۰۰ درصده، هم موضوع بدون دعوا و بحث حل می شه می ره پی کار🥀😂🚶🏻‍♀

aliaga
aliaga
حـــــــرف بـــــزن...



صدایت را دوست دارم



بگو... فقط بگو



چــه فـــرق دارد

از مـــن ، از تـــو



از بــــاران



در آغــوشــم بــگــیــر و در گــوشــم
از مـــانـــدن بــگـــو



از دوستت دارم هایی بگو که از شنیدنش دلم بریزد !!
گـــونـــه هــای خــجــالــتــی یــم رنــگ بــگــیــرد



از دلبری چشمهایت بگو که چگونه دلم را هوایی کرده
از هــرچــه خــودت مــیــخــواهـی



از خـــودت بـــگـــو

چـــه فــرق دارد از چـــه
فـــقــــط بـــگــــو
حـــرف بـــزن
عاشقانه صدایت را دوست دارم...

aliaga
aliaga
دعواکن، ولی با کاغذت،
اگر از کسی ناراحتی، یک کاغذ بردار و یک مداد،
هرچه خواستی به او بگویی، روی کاغذ بنویس،
خواستی هم داد بکشی؛
تنها سایز کلماتت را بزرگ کن نه صدایت را؛
آرام که شدی، برگرد و کاغذت را نگاه کن،
آنوقت خودت قضاوت کن؛
حالا میتوانی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کن عزیزت پاک کنی. دلی هم نشکانده ای، وجدانت را نیازرده ای؛
خرجش همان مداد و پاک کن بود، نه بغض و پشیمانی
گاهی میتوان از کورهء خشم پخته تر بیرون آمد...



‌_قمشه‌ای

حضرت@دوست
حضرت@دوست

گفتــم :اي عشق مــن از چيز دگــر مي ترســم …
گــفت : آن چيـــز دگـــر نيست دگـر ، هيچ مگو ….

من به گــوش تـــو سخنهاي نهان خواهم گفت …
ســر بجنبـــان كـــه بلـــي ، جــــز كه به سر هيچ مگو

قمـــري ، جـــــان صفتـــي در ره دل پيــــــدا شـــد
در ره دل چـــه لطيف اســت سفـــر هيـــچ مگــو

سجـــاد
سجـــاد
گفتم گرفتارم خدا گفتی که آزادت کنم
گفتم گنه کارم خدا گفتی که عفوت میکنم
گفتم خطا کارم خدا گفتی که می بخشم خطا
گفتم جفا کارم خدا گفتی وفایت میدهم
گفتم صدایت میکنم گفتی جوابت می دهم
گفتم ز پا افتاده ام گفتی بلندت میکنم
گفتم نظر بر من نما گفتی نگاهت می کنم
گفتم بهشتم می بری؟ گفتی ضمانت می کنم
گفتم که من شرمنده ام گفتی که پاکت می کنم
گفتم که یارم می شوی گفتی رفاقت میکنم
گفتم ندارم توشه ای گفتی عطایت میکنم
گفتم دردمندم خدا گفتی مداوایت کنم
گفتم پناهی نی مرا گفتی پناهت می دهم

@Bety

خدا پشت و پناهت{-35-}

aliaga
aliaga
بانو...
چادری که شدی مرامت هم چادری باشد
چادر که گذاشتی وظایفت هم بیشتر میشود
چشم هایت بانو... حواست باشد
صدایت بانو... حواست باشد
مبادا رفتارت چادری نباشد
حواست باشد
چادری که در دستان توست
امانت مادرمان زهرا(س) ست
مبادا چادر را از ما بگیرند
و بگویند: لیاقتش را نداری
بانو حواست باشد
چادر حرمت دارد

aliaga
aliaga
تا به حال شده به نقطه ای برسید که اطرافیانتان بگویند : فلانی ! تو آن فلانیِ سابق نیستی...
شده که به عکس های قدیمی تان نگاه کنید و دقیق شوید در لبخندهای واقعی تان ؟
بعد پیش خود بگویید یعنی این منم ؟!
تا به حال شده تمام فیوریت هایتان رفته رفته از یادتان برود و صدایتان هم در نیاید ؟
شده که هی تلاش کنید برای تقویت حافظه تان ولی هیچ چیز از خودتان را به یاد نیاورید؟
اگر نشده شما را به خدا یک کاری نکنید که آدمِ دیگری با خودش،با گذشته اش با تمام هویتش بیگانه شود...
آدم هایی که با خودشان بیگانه می شوند،
یک شب باهمین شمشیرِ بیگانگی و دلتنگی، احساسات و خاطراتشان را سر می برند...
و از همه خطرناک تر آدمی ست که نه به احساساتش تعلق دارد و نه روی خاطراتش تملک...

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو