میگم اینکه می گید از معترضین ابان هست
سند دارید؟ یا نقل قول
سند یعنی تصویری از برگه محکومین که علت رو اعتراض و شرکت در راهپیمایی نوشته باشه با کلیپی از قاضی دادگاه که علت محکوم شدن این دو نفر رو گفته باشه ؟
چون در قانون اساسی و قضایی کشور نداریم کسی رو صرفا به خاطر شرکت در اعتراضات اعدام کنن و جنبه حقوقی و قضایی نداره
حالا میخوان اعدام کنن فردا میگن اراذل اوباش و مفسد و اغتشاشگر ولی اینا فقط حقشونو میخواستن
مگه 1500 نفر کشته شد تو آبان کسی تونست چیزی بگه ایران قانون نمیشناسه
کشته شدن با اعدام دو امر جداس
کسی برای کشتن محاکمه و دادگاه نمی زاره بجز مردم کلی هم نیروی امنیتی و دولتی کشته شد و کاری به ناحق بودن و حق بودنش ندارم به شخصه معتقدم عامل این امر ریس جمهور و ریس مجلس باید بابت اعتراضات بنزینی محاکمه شند و بابت اتفاقات ریز و درشت دیگر
اما واقعا قیاس شما اشتباس
اعدام دادگاه و تشکیلات داره ربطی هم به ایران و غیر ایران هم نداره
طرف رو میخوان اعدام کننپای چوبه دار ابتدا حکم محکومیتش قرائت میشه
این استدلال که ایران قانون نداره من در اوردی و خنده داره
نماینده دولت یا قوه قضاییه نیستم و دفاع نمی کنم
ولی اینکه از عقلمون و تفکرمون استدلال نخوایم و فقط نقل قول رسانه ای این و آن بشیم به انسانیت خودمون توهین کردیم
همین هایی که خواستار لغو اعدام هستن همون کسایی نیستند که خواهان اعدام پدر رومینا بودند؟ ما اعدام خوب و بد نداریم اعدام اسمش رو خودش هست و مواردش هم مشخص و معین
دوست ندارم پرونده اون مرحومه و جریانش بازگشایی شه
فقط خواستم مثال نقض از بازیگران وطن فروش رو بیارم که همه چیز بازیچه اون هاست گاهی موافقند گاهی مخالف حتی اگر فردا به حساب تک تک ما یک میلیون پول بریزند شک نکنید اعتراض و سناریو وحشتناکی درست می کنن که جای تعقل نمی مونه
اولا رییس جمهور و رییس مجلس اینا فقط عروسک خیمه شب بازی هستن و فقط از بالایی دستور میگیرن
دوما پدر مثل نظام جمهوری اسلامی ظالمانه جان یک نفر رو گرفت و باید هم قصاص شه
ولی اینا چون خواستن از حقشون دفاع کنن کشته شدن قابل مقایسه نیست اصلا
یه نفر هم تو آبان ماه از شهر ما معترض بود ک کشتن انداختن تو سد
من نگفتم کشته نشدن
اتفاقا کسی که حداکثر مجازات قانونی رو برا پدر رومینا ذکر کرد رهبری بود
ولی ما حکم اعدام برای پدر نداریم و کلی دلتیل و فلسفه روانشناسی پسش هست
و اتفاقا یه پسر بچه ۵ ساله بی گناه توسط نامادریش همین دور بر ما به فجیعترین شکل یعنی بریدن رگ دست هاش و پرتاب از کوه کشته شد
همون موقع خم یک مادر دو دخترش رو به قتل رسوند که از رومینا کوچکتر بودند و خطایی هم مرتکب نشدند
ولی حنگ و بلوا نشد چون برای حمله به کلیت ایران مصرف نداشتند
برای ویران کردن یک کشور باید اعتماد مردم رو از بین برو و زنانشان را به اسم احقاق حق به بازی گرفت
هرجا بشه این کار کرد اشک تمساحا هم در میاد
من از شما میخوام بدون غرض کتابچه قانون اساسی رو بخونید دایره اختیارات قواها رو سطح عمل بدونید بعد در خصوص مسائل کلان نظر بدید
ما تو خونه ۵ نفری والا هر کس برا خودش اختیار و استقلال رای داره درس بخونه یا نخونه کدوم شغل رو بره یا نره
در حالی که سنتی ترین خونواده داریم ولی باز رای و عمل خودمونه مثلا بابام با رشته درسی من مخالف بود اما بعد چند سال وقفه رفتم پی رشته ای میخواستم با ازدواج با غریبه مخالف خوب ما هم گفتیم چشم ولی دیگه به انتخاب فامیل هم تسلیم نشدیم
من نمی دونم چطور در کشور ۸۰ میلیونی همه چیز تقصیر رهبریه جز اینکه مغزمون از صدای دشمنان پر شده باشه که بی اختیار میرخ رو دکمه پاور که پلی میشه
یکی را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمی داند,
می توانی #شکایت کنی که#گل-های-رز-خار دارند....
یا می توانی #خوشحال باشی که#خارها (گل) رز دارند
وتو #گل رز باش در کنار من #خار
#دلا-چو-غنچه-شکایت-ز-کار-بسته-مکن
چه مستیست ندانم که رو به ما آورد
که بود ساقی و این باده از کجا آورد
تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر
که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد
رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد
بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد
صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است
که مژده طرب از گلشن سبا آورد
علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست
برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد
#کرشمه
دل زود باورم را به کرشمهای ربودی
چو نیاز ما فزون شد تو به ناز خود فزودی
به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما
من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی
من از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم
تو چرا ز من گریزی که وفایم آزمودی
ز درون بود خروشم ولی از لب خموشم
نه حکایتی شنیدی نه شکایتی شنودی
چمن از تو خرم ای اشک روان که جویباری
خجل از تو چشمه ای چشم رهی که زنده رودی
#سایهٔ-خار
گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم
من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم
هر زمان بی روی ماهی همدم آهی شوم
هر نفس با یاد یاری نالهٔ زاری کنم
حلقههای موج بینم نقش گیسویی کشم
خندههای صبح بینم یاد رخساری کنم
گر سر یاری بود بخت نگونسار مرا
عاشقیها با سر زلف نگونساری کنم
باز نشناسد مرا از سایه چشم رهگذار
تکیه چون از ناتوانیها به دیواری کنم
درد خود را میبرد از یاد گر من قصهای
از دل سرگشته با صید گرفتاری کنم
نیست با ما لاله و گل را سر الفت رهی
میروم تا آشیان در سایهٔ خاری کنم
#اینه-غم
بشنو این نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت میکند
چونک گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت
جمله معشوقست و عاشق پردهای
زنده معشوقست و عاشق مردهای
چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بیپر وای او
من چگونه هوش دارم پیش و پس
چون نباشد نور یارم پیش و پس
عشق خواهد کین سخن بیرون بود
آینه غماز نبود چون بود
آینت دانی چرا غماز نیست
زانک زنگار از رخش ممتاز نیست
یک جایی در زندگی آدم باید راهنما بزند، آرام آرام بیاید کنار جاده بایستد. بعد که ایستاد از ماشین پیاده شود برود در عقب را باز کند رو کند به خودِ کهنه اش و بگوید بفرمایید پایین. باید رو کند به خود منفی بافش، به خود اهل شکایتش، به خود بی جنبه اش، به خود قدرنشناسش و بگوید که پیاده شو. باید خیلی بی تعارف زل بزند به چشم خود قدیمی اش و توضیح بدهد که دیگر ادامه این وضع ممکن نیست و زمان خداحافظی رسیده. آنوقت خود کهنه اگر پیاده نشد باید دستش را دراز کند و یقه خود کهنه را بگیرد و بیاندازدش بیرون. لازم شد وسایلش را هم از صندوق بردارد پرت کند جلویش.
بعد هم خود کهنه را رها کند کنار همان جاده برود دوباره بنشیند پشت فرمان. راه بیافتد در جاده. در آیینه به پشت سر هم نگاه نکند.
راه بیافتد به جستجوی خودی نو. بگردد دنبال خود نویی که قدرشناس و سپاسگزار باشد. خود نویی که قدر لحظه لحظه زندگی را بداند. خودی که آرامش بیاورد. خودی که لبخند بیاورد. خودی که اهل مهربانی باشد. خودی که جایی کنار جاده ایستاده است به انتظار. خودی که تا خود کهنه هست سوار نخواهد شد.
من فقط بچه کوچولوها رو دوست دارم در حد مرگ
اینقد که مامانم معتقد هیچ وقت مادر خوبی نمیشم?
کلی لذت دنیا و آخرته ?