یافتن پست: #شکایت

wolf
wolf
کامنت اول:هعی

wolf
wolf
چقدر این سربالایی ها ادامه دارند؟
من از زندگی که هیچ … پاهایم از من شکایت دارند

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
آدم‌ها آنقدرها که جدی می‌نویسند خشک و عبوس نیستند،
آنقدرها که بذله‌گویی می‌کنند شاد و خندان نیستند،
آنقدرها که در نوشته‌ها قربان‌صدقه‌ی هم می‌روند دل‌بسته نیستند،
آنقدرها که شکایت می‌کنند ناراضی نیستند.

آدم‌ها به آن شدتی که سرود ای ایران را می‌خوانند وطن‌دوست نیستند،
به آن حرارتی که برای امام حسین سینه می‌زنند مذهبی نیستند،
آنقدرها که کتاب می‌خرند کتابخوان نیستند،
آنقدرها که پرده‌دری می‌کنند بی‌حیا نیستند.

آدم‌ها آنقدرها که پرت و پلا می‌گویند کم‌شعور نیستند،
آنقدرها که حرف‌های زیبا می‌زنند پاک و منزه نیستند، آنقدرها که دشمنانشان می‌گویند پلید نیستند،
آنقدرها که دوستانشان تعریف می‌کنند دوست‌داشتنی نیستند...

کار دارد شناختن آدم‌ها، به این آسانی‌ها نیست...^_^

زهرا
زهرا
این ماجرا واقعیه

طرف تو ایران BMW 2015 دزدیده بود
حالا به یه طریقی گرفتنش.
صاحب ماشین گفت :
خدا وکیلی ازت شکایت نمیکنم فقط بگو چطور این ماشینو با اینهمه سیستم امنیتی دزدیدی؟
یارو گفت :
گاز نیتروژنو از اگزوز زدم تو ماشین و یه فندک گرفتم جلوش !
موتور که حین خاموشی داغ بشه، سیستم امنیتی فکر میکنه
ماشین دچار حریق شده ، درهای ماشینو باز میکنه
و پروتکل های امنیتی رو بر میداره !!

وطنم ، پاره تنم!!
(دزدامون تحصيل كرده اند)

EDRIS
EDRIS
این که بهت میگم برو خیال نکن که راحته
بدون که بعد رفتنت دلم فکر شکایته
: ((


دانلود موزیک



ali
ali
‏‏*منم و تلخیِ دلدار، ولی میخندم*
منم و سینه ی بیمار، ولی میخندم
منم و حسر تِ یلدا و غزلخوانیِ عشق
شعرِ من وردِ لبِ یار…ولی میخندم
منم و حسرتِ سرخیِ انارِ لبِ او
حسرتِ بوسه و دیدار، ولی میخندم
نفسم بندِ نفسهای کسی هست که نیست
همه دنیا شده دیوار، ولی میخندم…
هر چه فریاد زدم از غم و تنهایی و درد
گوشِ تو نیست بدهکار ، ولی میخندم
کَسِ من روی تو و کارِ من آغوشِ تو بود
شده ام بی کس و بی کار، ولی میخندم*
شدم از عشقِ تو دیوانه و رسوای زمان
آه! ، انگار نه انگار… ولی میخندمء



LOEY♡
LOEY♡
{-33-}{-33-}{-33-}{-18-}{-18-}

wolf
wolf
آقایون عزیز

وقتی خانومتون غر میزنه ، همه نارضایتی هاش پشت همون غر زدناشه


نگو بس کن دیگه خسته ام کردی نگو تو دیوانه ای نگو خسته نشدی؟ بسه دیگه!!

وقتی یک زن ، مشکلاتشو میگه ولی تو اهمیتی نمیدی ، به مرور ناامید میشه ، وقتی نیازهاش ارضا نشه ؛ رمقی برای شاد و شنگولی برات نداره...یه زن ، ذره ذره تموم میشه ، نگاه نکن اگه بعد دعوا بازم میخنده و ادامه میده ، اون هر دفعه یه تیکه شو جا میزاره.


همین الان به همه شکایتهاش فکر کن !ببین واقعا شاید راست میگه ...پاشو یه کاری کن ...

سکوت شب
سکوت شب
سکوتم از رضایت نیست

دلم اهل شکایت نیست

wolf
wolf
شکایت از بد بودن آدمها بی معنیه
وقتی که میتونی یاد بگیری
با هر آدمی چقدر فاصله ات رو حفظ کنی ..

از تبار ملکوت
از تبار ملکوت
من شکایت دارم…

از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی من یادگار مادرم زهراست

از آن ها که به سخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛

چـــــرا نمی فهمی؟

این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد

حـــُرمــت دارد !

سانیا
سانیا
‏بی‌ جواب ‌ترین سوال دنیا همونجاس که سعدی میگه " من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی " ...: (

محمدحسن اسايش
محمدحسن اسايش
نواهای زنانه ومردانه در مجالس عزا وماتم در کوچ بیرجند :وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی



هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند :

چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی

سانیا
سانیا
‍ از زخم‌هایی که زندگی
بر تنت خراش می‌اندازد شکایت نکن
بعضی زخم‌ها را
باید درمان کنی
تا بتونی به راهت ادمه بدی

ولی
بعضی زخم‌ها
باید باقی بمونه
تا هیچ وقت راهت روگم نکنی:هعی

از تبار ملکوت
از تبار ملکوت
من شکایت دارم... از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی من یادگار مادرم زهراست .از آن ها که به سخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛ چـــــرا نمی فهمی؟ این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد" حـــُرمــت دارد !"

صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو