یافتن پست: #شکایت

سکوت شب
سکوت شب
یک جایی در زندگی آدم باید راهنما بزند، آرام آرام بیاید کنار جاده بایستد. بعد که ایستاد از ماشین پیاده شود برود در عقب را باز کند رو کند به خودِ کهنه اش و بگوید بفرمایید پایین. باید رو کند به خود منفی بافش، به خود اهل شکایتش، به خود بی جنبه اش، به خود قدرنشناسش و بگوید که پیاده شو. باید خیلی بی تعارف زل بزند به چشم خود قدیمی اش و توضیح بدهد که دیگر ادامه این وضع ممکن نیست و زمان خداحافظی رسیده. آنوقت خود کهنه اگر پیاده نشد باید دستش را دراز کند و یقه خود کهنه را بگیرد و بیاندازدش بیرون. لازم شد وسایلش را هم از صندوق بردارد پرت کند جلویش.
بعد هم خود کهنه را رها کند کنار همان جاده برود دوباره بنشیند پشت فرمان. راه بیافتد در جاده. در آیینه به پشت سر هم نگاه نکند.
راه بیافتد به جستجوی خودی نو. بگردد دنبال خود نویی که قدرشناس و سپاسگزار باشد. خود نویی که قدر لحظه لحظه زندگی را بداند. خودی که آرامش بیاورد. خودی که لبخند بیاورد. خودی که اهل مهربانی باشد. خودی که جایی کنار جاده ایستاده است به انتظار. خودی که تا خود کهنه هست سوار نخواهد شد.

LOEY♡
LOEY♡
یادتونه اون اولا ک این استیکر گوگولیا اضافه شده بود ک البتع به همت منو و یکی از مدیرا بود من فرت و فرت اونارو پست میکردم؟-لبخند-
خب دیگه خوشبحالتون ک یادتونه خواسم بگم از این به بعدم همینه...-دی-
یادمه به فش ‌کشیده بودینم دیگع-هاهاها-

شــادی
شــادی
{-81-}{-95-} بیاین منمم نشستم رو صندلی داغ هر سوالی از من دارین بپرسین {-7-} به قول الی جوابشو میدونستین هم بپرسین {-26-} <img src=ی" title=":شادی" />

حضرت@دوست
حضرت@دوست
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه پر حادثه حاضر باشم

حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و
من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم

تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟
یا در این قصه به دنبال مقصر باشم؟

شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد
تا برازنده اسم خوش شاعر باشم

شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من
در پس پرده ایمان به تو کافر باشم

دردم این است که باید پس از این قسمت ها
سال ها منتظـر قسمت آخر باشم


حضرت@دوست
حضرت@دوست
چون دوست دوست دارد و ما خون دل خوریم
از دشمن حسود شکایت چرا کنیم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
گفتم که شکایتی بخوانم
از دست تو پیش روی دشمن
کاین سخت دلی و سست مهری
جرم از طرف تو بود یا من

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
گمشده زیست ندوس:خسته

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
-بر هر کسی که می‌نگرم
در شکایت است
در حیرتم که گردش گردون
به کام کیست..!؟



حضرت@دوست
حضرت@دوست

می توانی کنی که#گل-های-رز-خار دارند....
یا می توانی باشی که#خارها (گل) رز دارند
وتو رز باش در کنار من


دانلود موزیک



محمدحسن اسايش
محمدحسن اسايش
سلام نواهای زیر که توسط زنان روستای کوچ در مجالس عزا ی زنانه خوانده می شود و تعدادی از این نواها گاهی در پشت کار قالیبافی ویا در هنگام دروی گندم ویا در شبهای زمستان در مراسم آتشانی به عنوان فراقی در دوری از مسافر به غربت رفته ویا سربازی که درشهری دور سربازاست ئغریب است و یا در دوری از یار ئدوست وخواهر وبرادر و-که از هم جدا شده اند- به عنوان فراق خوانده می شود وبیانگر درد وفراق وجدایی است واما برگردیم به مجلس نواخوانی زنانه :

بصد خواری بزرگ کردم درختی که درسایه ش نشینم گاه ووقتی سمال آمد درخت ازریشه برکند بسوزد این چنین طالع و بدختی.

2-ای چرخ فلک چرا چنینم کردی ؟ برسنگ زدی ونگین نگینم کردی

دراول عمر خود ندیدم خوبی در آخر عمر گوشه نشینم کردی.

3-غربت خراب ومو خراب غربت مو(من) گوشه نشین آفتاب غربت

شاالله که نیایه آب از غربت تا مو نکشم جور وجفا ازغربت .

4- در غریبی ناله کردم ، هیچ کس یادم نکرد در قفس جان دادم وصیاد ، آزادم نکرد

همتی می خواستم ازگردش چرخ فلک چرخ بی همت خرابم کرد وآزادم نکرد.

5-آنجا که غریب ناله ی زار کند

ali
ali
از شهيدبابايى پرسيدند: عباس جـان چه خبر؟ چه كار ميکنى؟ گفت: به نگهبانى دل مشغوليم که غيرازخدا كسی وارد نشود. نگهبان دلت باش

wolf
wolf
پُرِ زخمم و غم قهرِ تو مانند نمک
به گمانم که بمیرم، تو بگویی به درک


به هوای تو دلم یکسره، آرام و یواش
می کشد از سر دیوار حیاط تو سرک


مدتی هست که فهمیده ام آن خنده ی تو
در خودش داشته مجموعه ای از دوز و کلک


تا که من دق کنم از غصه، برایش هر روز
می کشی سرمه و سرخاب و سفیداب و زَرک


رنگ و رویم شده از تندی اخلاق تو زرد
شده ام لاغر و پژمرده، لبم خورده ترک


دوستی گفت: "گمانم که به این حالت تند
عاشقی را زده در خانه ی قلب تو محک"


"دوستت دارم" و با گفتن آن صدها بار
داده ام دست دل سنگ و سیاه تو گَزک


گفته بودی که شکایت نکنم...چشم! دعا:
حافظت دست خدا باشد و اَللهُ مَعک



جواد مزنگی

wolf
wolf
با زبان گریه از دنیا شکایت می کنم

از لب خندان مردم نیز ، حیرت می کنم



از گِلی دیگر مرا شاید پدید آورده اند

در کنار دیگران احساس غربت می کنم



بی سبب عمر گرانم را نبخشیدم به عشق

من به هر کس دشمنم باشد محبت می کنم



سرگذشتم بس که غمگین است حتی سنگ ها

اشک می ریزند تا از خویش صحبت می کنم



بهترین نعمت سکوت است و من ِ بی همزبان

با زبان واکردنم کفران نعمت می کنم



سجاد سامانی

wolf
wolf
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

تا در این قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم

حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و

من بــه دنبال تو یک عمر مسافــــر باشـــم

تو پری باشـــی و تا آن سوی دریا بروی

من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟

یا در این قصـــه بــــه دنبال مقصر باشم؟

شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد

تا برازنده اســــم خوش شاعـــر باشـــــم

شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من

در پس پرده ایمان بــــه تــــو کافـــر باشـم

دردم این است که باید پس از این قسمت ها

سال هــــا منتــظـر قسمت آخـــــر باشــــــم



غلامرضا طریقی

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
کاش این بیت سعدی رو میشد روی پیشونی حک کرد تا هم خودم یادم نره و هم دوستام:
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم:)

صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو