یافتن پست: #شعله

حضرت@دوست
حضرت@دوست
نيست پروانه من قابل پهلوي چراغ
حسرت سوختني مي کشدم سوي چراغ

سير اين انجمنم وقف گشاد مژه ايست
بر نگه ختم نمودند تگ و پوي چراغ

يأس بر عافيت احرامي دل مي خندد
من و خاصيت پروانه تو و خوي چراغ

داغ انجام نفس سخت عقوبت دارد
ترسم آخر بدماغت نزند بوي چراغ

برق آن شعله که حرز دل بيتابم بود
مجلس آرا بغلط بست ببازوي چراغ

آبيار چمن عشق گداز است اينجا
کشت پروانه همان سبز کند خوي چراغ


حضرت@دوست
حضرت@دوست
عشق در خلوت حسن انجمن راز خود است
جيب دارد سر پروانه بزانوي چراغ

سير هستي چقدر برق ندامت دارد
شعله در رنگ عرق ميچکد از روي چراغ

طبع روشن زغبار دو جهان آزاد است
تيرگي رخت تکلف نبرد سوي چراغ

غافل از مرگ بافسون امل نتوان زيست
شانه دارد نفس صبح بگيسوي چراغ

رنگ پروانه اين بزم ندارد (بيدل)
تا بکي نکهت گل واکشي از بوي چراغ


هادی
هادی
درسینه اش آتش فشانی شعله ور دارد

رودی که حالا درسرش فکر سفر دارد


من می روم از این حوالی دورتر باشم

بغضم مگر دست از گلوی شهر بردارد!


آن باغبانی که مرا با خون دل پرورد

حالا که می آید به سوی من، تبر دارد!


با این عطش در زیر خاکی سرد می سوزم

گاهی برایم گریه کن! باران اثر دارد


یک روز در آغوش دریا غرق خواهم شد

این رود تشنه درسرش شور خزر دارد


دلتنگم اما دیدنت با دیگران سخت است

دلتنگم و این درد ازحالم خبر دارد،


مانند بیماری که مرگش از عطش حتمی ست

اما برایش آب مثل سم ضرر دارد

رویا باقری

هادی
هادی
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت

چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعله‌ای بود که لرزید ولی جان نگرفت

جز خودم هیچ کسی در غم تنهایی من
مثل فواره سر گریه به دامان نگرفت

دل به هر کس که رسیدیم سپردیم ولی
قصه‌ء عاشقی ما سر و سامان نگرفت

هر چه در تجربهء عشق سرم خورد به سنگ
هیچ کس راه بر این رود خروشان نگرفت

مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست
قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت...



حضرت@دوست
حضرت@دوست
بی‌فنا نتوان چراغ اعتبار افروختن****
آتش ما شعله می‌بارد پس از خاکسترش...............

حضرت@دوست
حضرت@دوست
این قانون طبیعت ............................
زندگی مثل شعله فانوس است که (برای روشن ماندن) همیشه نیاز به روغن دارد.
و من برای زندگی به تو.........


حضرت@دوست
حضرت@دوست
غم من؟؟؟؟؟؟؟؟

غم من راز خموش صدف دیده ی توست !!!
که ندارد پر و بالی و نداند گذری ...

غم من شعله ی لرزان دل خسته ی توست !!!


سکوت شب
سکوت شب
همه لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق
پناهی گردد ،
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق، آی عشق
چهره ی آبی ات پیدا نیست

و خنکای مرهمی
بر شعله ی زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
آی عشق، آی عشق
چهره ی سرخ ات پیدا نیست

غبار تیره ی تسکینی
بر حضور وهن
و دنج رهایی
بر گریز حضور
سیاهی
بر آرامش آبی
و سبزه ی برگچه
بر ارغوان
آی عشق، آی عشق
رنگ آشنایت پیدا نیست

حضرت@دوست
حضرت@دوست
گفت
خودت را ناراحت نکن..باور کنید اتفاق مهمی نیفتاده.. فقط بند دل پسرک پاره شده مثل تسبیح

شعله ی انفس و آتش زنه ی آفاق است
غم قرار دل پر مشغله ی عشاق است

جام می نزد من آورد و بر آن بوسه زدم
آخرین مرتبه ی مست شدن اخلاق است

بیش از آن شوق که من با لب ساغر دارم
لب ساقی به دعا گویی من مشتاق است

بعد یک عمر قناعت دگر آموخته ام:
عشق گنجی است که افزونی اش از انفاق است

باد مشتی ورق از دفتر عمر آورده است
عشق سرگرمی سوزاندن این اوراق است


wolf
wolf
اندوه‌ها در من شعله‌ور است و
ابرها در من درحال بارش
نیمی آتشم
نیمی باران
اما بارانم آتشم را خاموش نمی‌کند...




حضرت@دوست
حضرت@دوست
تو را عاشق پدید آورد

خدا می خواست در چشمان من زیبا ترین باشی
شرابی در نگاهت ریخت تا گیرا ترین باشی

نمی گنجید روح سرکشت در تنگنای تن
دلت را وسعتی بخشید تا دریا ترین باشی

تو را شاعر، تو را عاشق پدید آورد و قسمت بود
که در شمسی ترین منظومه مولانا ترین باشی

مقدر بود خاکستر شود زهد دروغینم
تو را آموخت همچون شعله بی پروا ترین باشی

خد ا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش
تو را تنها پدید آورد تا تنها ترین باشی

خدا وقتی تو را می آفرید از جنس لیلاها
گمان هرگز نمی بردم که واویلا ترین باشی


املاک کاشانه
املاک کاشانه
خرید خانه در لاهیجان خیابان کارگر، در طبقه اول می باشد. فول امکانات است از جمله پارکینگ اختصاصی، ورودی مجزا، سرویس ایرانی و فرنگی و دو حمام، درب ضد سرقت، پنجره دو جداره، گاز رو میزی 5 شعله دیجیتال، پمپ و منبع آب اختصاصی، کاملا شخصی سازی شده با بهترین مصالح می باشد

قیمت فروش کلی 2420000000 تومان می باشد [ لینک]




سکوت شب
سکوت شب
دلم یک در می خواهد که بازش کنم
و پشتش تو باشی !
با دسته ای از رزهای سرخ که هنوز غنچه اند ..
و در آغوشت بودنشان حسادتم را شعله ور می کند
و تو آنقدر بمانی تا باز شوند
دلم دو فنجان چای می خواهدکه زیر ریز نگاه تو بریزمشان
که بهانه ی با هم نشستنمان شوند
و ما سردترین چای جهان را بنوشیم
دلم چمدانی می خواهد که بازش کنی
و پر از یادبودهای من باشد
دلم یک دفتر ، شعر می خواهد
به خط تو برای من
که بگویی سرودمت
به هر زمان
به هر زبان
به هر بیان
و من در بیت بیتش گم شوم
دلم یک سینه حرف می خواهدکه بگویی
سنگینی می کندو یک عمر زمان بخواهی
تا سبکش کنی
دلم یک زمستان سخت می خواهد
یک برف
یک کولاک
به وسعت تاریخ
که ببارد که ببارد و تمام راهها بسته شوند
و تو چاره ای جز ماندن نداشته باشی
ماندنی تا بهار و چه بهاری بشود آن زمستان !
چه بهاری !
دلم یک دشت می خواهد
پر از چمن و گلهای وحشی
و نسیمی که می نوازدشان
که بدوم
که بدوی تا دستم را بگیری
آنگاه خیره در چشمانم بگویی
دیگر از دستت نخواهم داد
دلم یک تو می خواهد
مشتاق ماندن
و یک من
که بگویی مال توست ..

حضرت@دوست
حضرت@دوست


ستاره شعله‌ای از جان دردمند من است
سپهر آیتی از همت بلند من است

به چشم اهل نظر صبح روشنم زآن روی
که تازه‌رویی عالم ز نوشخند من است

چگونه راز دلم همچو نی نهان ماند؟
که داغ عشق تو پیدا ز بند بند من است

در آتش از دل آزاده‌ام ولی غم نیست
پسند خاطر آزادگان پسند من است

رهی به مشت غباری چه التفات کنم؟
که آفتاب جهانتاب در کمند من است



حضرت@دوست
حضرت@دوست


بود گریه کی آباد شود خانه ما؟
جغد را پای به گل رفته به ویرانه ما

ما از آن سوختگانیم که معمار ازل
طرح آتشکده برداشت ز کاشانه ما

عشق پیوسته به دنبال دلم می‌گردد
شعله آید به طلبکاری پروانه ما

جرم می خوردن ما نیست کم از طاعت کس
کار صد توبه کند گریه مستانه ما

چون تهی دیده که آرد به کسی روی نیاز
چشم بر چشم صراحی زده پیمانه ما

حرف دیوانه شنیدن ز خردمندی نیست
عاقلان گوش نکردند بر افسانه ما

چون سپندی که بود بر سر آتش قدسی
هرگز آرام نگیرد دل دیوانه ما



صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو