یافتن پست: #شعله

یاس
یاس
وقت پرپر زدنم برگ و برم میسوزد
موقع پر زدنم بال و پرم میسوزد

بس كه كبریت كشیده است به جانم این زهر
آسمان دود، زمین در نظرم میسوزد

گفتم آبی روی آتش بود اشكم اما
اشك هم پای دل شعله ورم میسوزد

همسرم ریخته در كاسه ی جان زهری كه
هم سرم،هم بدنم ،هم جگرم میسوزد

حرف از سوختن آمد به گمانم طفلی
گفت عمه كمكم كن كه سرم میسوزد??

Bahar
Bahar
Je voudrais te donner
une couronne
constellée de toutes les étoiles
du firmament
Je voudrais te donner
Le chant des rossignols
De toute la terre
Je voudrais te donner
Les silences de l’hiver
Les sourires du printemps
La clarté de l’été
Les flammes de l’automne
Je voudrais te donner
Tout ce que je n’ai pas pu
Pas su
Te donner
Ma vie
Notre éternité

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شب و تنهایی و سیگار ولی فندک نیست
من فقط منتظر شعله ی آهت هستم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
هم در رساندن تو به من كوتاهي كرد ....
روزها همه مقصرند نه اصلا همه ساعتها بايد پاسخگو باشند چرا اينگونه به آرامي مي گذرند و شايد اين بيچاره ها با اين شتاب سرسام آور از دست من عاشق خسته شده اند بس كه به آنها نهيب زدم تا سريعتر بگذرند و فاصله من و محبوب را كوتاه نمايند و البته صد افسوس كه هرگز به نصايحم گوش ندادند و من همچنان در آتش انتظار تو شعله ورم اين سراي ناشكيب مرا كشت


دانلود موزیک



حضرت@دوست
حضرت@دوست

مثل است. در ابتدا ‌ای بسیار ،
اغلب داغ و پر ، که با این حال هنوز تنها است که سوسو می‌زند. همچنان که ادامه پیدا می‌کند، ‌های ما رشد می‌کنند و مثل می‌شود، سوزان و غیر قابل شدن.




دانلود موزیک



حضرت@دوست
حضرت@دوست

مثل است. در ابتدا ‌ای بسیار ،
اغلب داغ و پر ، که با این حال هنوز تنها است که سوسو می‌زند. همچنان که ادامه پیدا می‌کند، ‌های ما رشد می‌کنند و مثل می‌شود، سوزان و غیر قابل شدن.


حضرت@دوست
حضرت@دوست
هوس نماند زبس عشق آن نگارم سوخت
خوشم‌که شعلهٔ‌ این‌شمع خارخارم سوخت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شعله‌سان کاروانِ دعوی را
آتش افتاده است در دنبال

حضرت@دوست
حضرت@دوست
گاه چون خاکِ تیره‌ای مجهول
گاه چون شعله فطرت‌آرایی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
گر شبی در زلف مشکین روی را پنهان کند
رهبری را برفروزم شعله های آه را

حضرت@دوست
حضرت@دوست
خوشا آنانکه پا از سر ندونند
مثال شعله خشک وتر ندونند
کنشت و کعبه و بتخانه و دیر
سرائی خالی از دلبر ندونند

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شب گر به جای شمع نشینی میان جمع
پروانهٔ وجود مرا شعله‌ور کنی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
آن لعل سخن که جان دهد مرجان را
بی‌رنگ چه رنگ بخشد او مرجان را
مایه بخشد مشعلهٔ ایمان را
بسیار بگفتیم و نگفتیم آن را

Bahar
Bahar
این همه نقش عجب بر در ودیوار وجود هرکه فکرت نکند نقش بود بر دیوار

حلما
حلما
یه فیلم معرفی میکنید

صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو