یافتن پست: #رسول_یونان

wolf
wolf
یاد عبور ماه از آن کافه ها بخیر
از یاد رفت قصه ی ما
یاد ما بخیر...

در کوچه های برف؛
کسی ساز مینواخت،
یاد شبی که،
با تو شدم آشنا بخیر...



wolf
wolf
اندوه‌ها در من شعله‌ور است و
ابرها در من درحال بارش
نیمی آتشم
نیمی باران
اما بارانم آتشم را خاموش نمی‌کند...




wolf
wolf
دلم ،
برای تو تنگ شده است،
اما ؛
نمی‌دانم چه کار کنم!
مثل پرنده‌ای لالم
که می‌خواهد آواز بخواند و نمی‌تواند




wolf
wolf
فقط تاریکی می داند
ماه چقدر روشن است
فقط خاک می داند
دست های آب، چقدر مهربان
معنی دقیق نان را
فقط آدم گرسنه می داند
فقط من می دانم
تو چقدر زیبایی




Sara
Sara
{-177-}{-177-}عشق
راهی‌ست برای بازگشت به خانه
بعد از کار
بعد از جنگ
بعد از زندان
بعد از سفر
بعد از …
من فکر می‌کنم
فقط عشق می‌تواند
پایان رنج‌ها باشد
به همین خاطر
همیشه آوازهای عاشقانه می‌خوانم
من همان سربازم
که در وسط میدان جنگ
محبوبش را فراموش نکرده است.
رسول_یونان

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
سال هاست تلفنی در جمجمه ام
زنگ می زند!!
و من نمی توانم گوشی را
بردارم
سال هاست روز و شب ندارم
اما بدبختر از منم هست ..
او
همان کسی ست که به من
زنگ می زند!!):



تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو