یافتن پست: #شربت

ی خاطره الان یادم اومد-_-

همسایمون ب مامانم گفته بود ک شیر حمومشون خرابه برم براشون درست کنم
من رفتم
درست که شد گفت بشین شربت بخور بعد
با هزار تعارف ک نه درس دارم و اینا نشستم
اس ان اس اومد رو گوشی خانومه
بعد دخترش عین پلنگ پرید رو گوشی با داد گفت

مااماااان
بابا نوشته برو حموم صفا بده ب خودت. ک دارم میام بت ملحق شم:|
حالا منم خندم گرفته بود با هزار زور تا خونه خودمو نگه داشتم :خخخ
اومدم خونه منفجر شدم
الانم ک مینویسم خندم گرفته
بیچاره زن همسایمون دیگه چش تو چش نمیشد بام:خخخ

یاس
یاس
دیگه کم کم دارم معتاد میشم
هرشب باید مسکن بخورم چه وضعشه 😑

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شربت ناز را کند، تلخ به کام دلبران..ناز تو جنبش از قلم ، چهره گشای راز را

حضرت@دوست
حضرت@دوست
حجاب نیست میان من و تو غیر از من
جز از هوا، که بر اندازم این حجابم را

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شب نيست که خون از دل غمناک نريخت... روزي نه که آب روي من پاک نريخت
يک شربت آب خوش نخوردم همه عمر... تا باز ز راه ديده بر خاک نريخت

زهرا
زهرا
من حالم خوب نیس):

Sare
Sare
اگه گفتی ایرانیا تو اوج گرما چی میخورن؟









شربت؟{-36-}
دوغ؟ {-30-}
بستنی؟{-30-}
آب میوه؟{-36-}

Sare
Sare
[لینک]

حضرت@دوست
حضرت@دوست

ای کاش در این لحظه
از تو خبری آید
بلبل بزند نغمه
شانه به سری آید

پرواز کند خورشید
تاریکی دگر خوابید
از چشم و چراغ تو
نور دگری تابید

حتی که اگر خوابم
از یاد تو بی تابم
هر ذره نگاهت را
در خاطره می یابم

در خاطره و فکرم
هر آن تو شدی ذکرم
با جام نگاه تو
تو شربت و من سکرم

یک عمر گذشت از سر
با چشم و نگاه تر
پایان نرسید این غم
از دوری تو آخر

با زلف پریشانت
با گردی چشمانت
ما را به خدا بسپار
ای یار به قربانت


حضرت@دوست
حضرت@دوست

بیمار ترا محرم شربت دهد و مرهم
بی چاشنی دردت فریاد ز درمان ها

عیش و طرب عاشق درد و غم یار آمد
گر نیست گمان اینها باشد دگرت آنها

عید و کمال ار یار دارد سر قربانی
ما نیز یکی باشیم از جمله قربان ها



حضرت@دوست
حضرت@دوست

گر ز سر عشق او داری خبر
جان بده در عشق و در جانان نگر

چون کسی از عشق هرگز جان نبرد
گر تو هم از عاشقانی جان مبر

گر ز جان خویش سیری الصلا
ور همی ترسی تو از جان الحذر

عشق دریایی است قعرش ناپدید
آب دریا آتش و موجش گهر

دوش مست و خفته بودم نیمشب
کوفتاد آن ماه را بر من گذر

دید روی زرد ما در ماهتاب
کرد روی زرد ما از اشک تر

رحمش آمد شربت وصلم بداد
یافت یک یک موی من جانی دگر

گرچه مست افتاده بودم زان شراب
گشت یک یک موی بر من دیده‌ور

در رخ آن آفتاب هر دو کون
مست و لایعقل همی کردم نظر

گرچه بود از عشق جانم پر سخن
یک نفس نامد زبانم کارگر
[لینک]

حضرت@دوست
حضرت@دوست
بی روی تو
بی روی توخوش کردم من تلخی هجران را
با شربت دیدارت بدخو نکنم جان را

دی شانه زدی گیسو، افتاد بسی دلها
گرد آر دمی آخر دلهای پریشان را

بدبخت دلی دارم، دیوانه بت رویان
یا رب که مباد این دل هندو و مسلمان را



wolf
wolf
@lost
چند وقتی است به این مورد ایمان آورده ام که آدم ها مثل نوشیدنی های مختلف هستند ....
بعضی هایشان مثل نوشابه اند ...اولین بار خوبند؛ بعد ترجیح میدهی از آن ها دور شوی و مهمانی
به مهمانی آن ها را مزه کنی.... توی جو همین مهمانی هاست که پی می بری این نوشیدنی نمی تواند
برایت خوب باشد و تنها معده ات را دچار مشکل میکند .فاصله ات با این آدم ها رفته رفته زیاد
میشود و در نهایت باید از زندگیت حذف شوند....
بعضی هایشان مثل شربتند این ها مدت زمان بیشتری نسبت به نوشابه در زندگیت می مانند .
خوب و خوب و خوب ...
زندگی میگذرد و یک وقت به خودت میآیی میبینی جز قندی که بالا رفته و دستانی که نوچ شده
هیچ چیزبرایت نگذاشته اند.....
اما بعضی هایشان مثل آبند .آب پاک و خالص ...انقدر صمیمی و ساده اند که دوست داری همش از
آن ها تاثیربگیری و نگران هیچ چیز زندگی نباشی .انقدر خوبند که وقتی با تو همقدم می شوند؛ حس
میکنی نیروهای مثبت دنیایی توی وجودت جمع شده اند ....
هیچ ناخالصی ندارند؛ خود خود خودشانند ...
مثل تو...:قلب

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
(:


فقط خدا
فقط خدا



با زبون خوش بهت میگم خوب شو:|:|:|:|:|:|

صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو