یافتن پست: #آتش-و-موج

حضرت@دوست
حضرت@دوست

گر ز سر عشق او داری خبر
جان بده در عشق و در جانان نگر

چون کسی از عشق هرگز جان نبرد
گر تو هم از عاشقانی جان مبر

گر ز جان خویش سیری الصلا
ور همی ترسی تو از جان الحذر

عشق دریایی است قعرش ناپدید
آب دریا آتش و موجش گهر

دوش مست و خفته بودم نیمشب
کوفتاد آن ماه را بر من گذر

دید روی زرد ما در ماهتاب
کرد روی زرد ما از اشک تر

رحمش آمد شربت وصلم بداد
یافت یک یک موی من جانی دگر

گرچه مست افتاده بودم زان شراب
گشت یک یک موی بر من دیده‌ور

در رخ آن آفتاب هر دو کون
مست و لایعقل همی کردم نظر

گرچه بود از عشق جانم پر سخن
یک نفس نامد زبانم کارگر
[لینک]

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو