یافتن پست: #سکه

یاس
یاس
خانم میم کجا رفت
خوایتم بگم اول اون دختری که هادی رو کشونده اونجا پیدا کن
شاید ماهم به امیدی اومدیم :پلید
:خبیث

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
محبت مثل سکه است

که تو قلک دل هر کسی بندازی

دیگه نمی تونی درش بیاری

مگه اینکه دلش رو بشکنی!

سارا
سارا
دختر اصفهانيه به دوست پسرش ميگه : شب بيا دم خونه مون , اِگه موقييت خُب بود يه سكه ميندازم پايین ینی بیا بالا.
شب ميشه . دختره يه سكه ميندازه پائين . ولي هر چقدر صبر ميكنه مي بينه پسره نمياد بالا...
سرش رو از پنچره بيرون ميكنه مي پرسه : آ چرا پَ ني مياي؟!
پسره ميگه : دارم دنبال سكه يه ميگردم!
دختره ميگه : بيا بالا دست خودمس ، بهش كش بسته بودم!!😂😂😂


😂😂😂😂😂

ܝܿܝܸܩܙ
ܝܿܝܸܩܙ
:نیما

WeT
WeT
عاشق بیوه زنی شدیم ، پولدار 😒😒😒😒

aliaga
aliaga
طرف با گوسفند عکس سلفی گرفت



خداوکیلی ی عده واقعا رد دادن....

هلیا
هلیا
💖💛💜💙💚💚💙💜💛💖
💖💛💙💚💜💛💖💛💜

عروسی دعوتم جمعه تا الان ۴ میلیون خرج کردم
مرددم که برم یا ترم
هنوز آرایشگاه نرفتم


🌺🌼🌺🌺🌻🌼🌺🌻🌼
🌺🌻🌼🌻🌺🌻🌺🌼

سجـــاد
سجـــاد
هی تو پرَنسِس بابا !!

اگه بابات پسوُردِ گوشیتو پیدا کنه که میشی مرحومه مغفورِ بابا 😂

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

کاروانی در نزدیک نیشابور در کاروانسرایی شبی را ساکن شدند. در آن کاروان جوانی به نام احمد بود که بسیار ساده و خوش قلب بود. که به خاطر سادگی اش به او احمد بیچاره می گفتند.
شبی در کاروان جنجال شد و هر کس سویی دوید تا اموال خود در جایی پنهان کند که از دست راهزنانی که در حال حرکت به کاروانسرای نیشابور بودند، در امان باشند.
احمد بیچاره، ۴۰ سکه با ارزش طلای اشرفی در جیب خود داشت. دوستش به او گفت: احمد، برو و این طلاها را در بیرون کاروانسرا خاک کن . احمد گفت: اگر خدا بخواهد یقین کن کسی نمی تواند بدزدد و من در عمرم دروغ نگفته ام .
راهزنان رسیدند و تاراج شروع شد. دوست احمد گفت: برو در گوشه ای در کاروانسرا نزد شتران بخواب. چون دارایی تو در جیب توست و اگر خواب باشی کسی بیدارت نمی کند. احمد گفت: من چنین نمی کنم.
اهل کاروان چون طلاها را پنهان کرده بودند، راهزنان چیزی از طلا ها نیافتند. احمد، نزد راهزنان رفته و گفت: ۴۰ طلای اشرفی در جیب دارم بیایید و از من بگیرید...
هر راهزنی که این جمله را می شنید بر این جمله می خندید و می گفت دیوانه است و کسی سمت او نمی رفت...
ادامه دارد....

رها
رها
دلم یه مسافرت یه ماهه میخاد :/همش هم تو جاده باشیم :(

Negin
Negin
لبتاپمو ک روشن میکنم پرت میشم تو گذشته.... پوشه ب پوشه خاطره ویس چت و عکس میاد جلوچشمم... نمیخام نگاشون کنم ولی مث آهنربا منومیکشونه سمت خودش... چندین ماه بود ک سراغش نمیرفتم تا اذیت نشم... ن میتونم حذفشون کنم ن تحمل یاداوری خاطراتو دارم... آخ ک نمیدونی چ دردیه... امروز هواش خیلی شبیه جمعه غروبه..همونقد دلگیر و ازاردهنده... کاش بودی(((:

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

کار خوبه خدا درست کنه عین الدوله کیه؟

عین الدوله از وزرای دوران ناصرالدین شاه بود. اومد بره تو خونه دوتا درویش دید. یکیشون بلند بلند میگه:
کار خوبه خدا درست کنه!
اون یکی میگه:
کار خوبه عین الدوله درست کنه!
عین الدوله خوشش میاد از این حرف درویش. میره خونه و میگه یه ظرف پلو بکشین یه اشرفی(سکه) هم بزارین زیرش این بخوره.
وقتی پلو رو جلوی این میزارن نمیدونه زیرش یه اشرفی هست. قهر میکنه! پلو رو میزاره جلو اونی که میگه کار خوبه خدا درست کنه و میره!
اونم پلو رو میخوره و اشرفی رو برمیداره و میره!
دوسه روز دیگه میاد باز ذکر میگه.
عین الدوله میاد میگه؛ مگه پریروز بهت نهار خوب ندادن؟
میگه: نه! دادن اما من ناراحت شدم! گذاشتم جلوی اونی که می گفت: کار خوبه خدا درست کنه!
عین الدوله گفت: همونی که اون میگفت درسته ! کار خوبه خدا درست کنه...!

آدم با خدا یه ارتباطی برقرار کنه همه کارا درست میشه!

aliaga
aliaga
بچه ها حوصلم سررفته:خسته:هعی بیاین ی کاری کنیم

:خسته جرعت حقیقت!:دی موافقین؟:سوت



کسایی ک تگ میشن کامنت نزارن حلالشون نمیکنم

:خسته:هعی جرعت یا حقیقت ":خجالت


در خدمتم

:ماچ


بقیع هم اسماشونو نمیدونم دیع برا همون تگ نمیشن ولی پست و اگه دیدین حتما شرکت کنین:)^_^ :حلما

صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو