wolf
ی ویژگی عجیبی ک ما آدما داریم و خیلی اذیتم میکنه اینه که “مرده پرست” ایم …
فلانی میمیره ، تازه می شینیم ب خاطرات قشنگی ک باهاش داشتیم فک میکنیم …
گل میبریم سر قبرش …
و همش افسوس میخوریم چرا بیشتر باهاش وخت نگذروندم ، چرا بیشتر جویای حالش نشدم ، چرا …
و این افسوس تا همیشه باهامون میمونه …
ما فکر میکنیم آدما قرارع همیشگی باشن تو زندگیمون … و این میتونه یکی از دلایلی باشه ک نسبت بهشون بی توجه ایم …
❤
شاید آدم غد و مغروری باشم ،
ولی هیچوقت اون روزی رو که ،
تویِ کوچه بن بست زندگیم گیر افتاده بودم فراموش نمیکنم.
اینکه کیا کنارم بودن و به جای زدن ،
حرفای قشنگ ،
یه دستی ازم گرفتن و کمکم کردن..
wolf
قشنگ داره بم ثابت میشه که حتا کوچیک ترین چیزهای زندگیم رو نباید ب کسی بگم …
wolf
شاید برا اولین بار تو زندگیم همه زورمو برا یه موضوع زدم ولی نشد؛
خیلیم تلاش کردم،
خیلی خیلی خیلی زیاد …
غرورم و خط قرمزام رو گذاشتم کنار ولی بازم نشد.
از بعد این فک میکنم باید بپذیرم که برا یچیزایی ساخته نشدم …
❤
من هیچجا تو زندگیم پشیمون نشدم جز اونجایی که تهش به طرف گفتم: حیف وقتی که واسه تو گذاشتم
اون لحظه عمیقا پشیمون بودم میدونی چرا؟ چون میتونستم بشینم کتاب بخونم، بستنی بخورم، واسه خودم قهوه درست کنم، فصل جدید سریالمو ببینم، ولی وقتمو دو دستی دادم به طرف گفتم بیا عزیزم مال تو، خرابش کن .
اِلِکترون..!
توی کلهای که پُر اَز ترسه جایی بَرای رویا نیست!
Saye
نشونه های میانگرایی رو بشناسیم!
بدونیم که میانگرایی با مودی و دو قطبی بودن متفاوته...
+ یه میانگرا (Ambivert)
یه روزهایی پرحرف ترین آدم میشه و یه روزهایی حوصله هیچ گفتگویی رو نداره✔️
میره مهمونی یا با جمع دوستانش خوش میگذرونه اما بعد مدتی نیاز به تنهایی پیدا می کنه، انگار باتری اجتماعی بودنش ته میکشه.
بستگی داره پیش کی باشه تا درونگرا بودنش فعال بشه یا برونگراییش✔️
تعداد دوست های معمولیش خیلی بیشتر از دوستای صمیمیشه✔️
یه حس دودل بودن و بلاتکلیفی رو میشه توی اینقبیل افراد دید چون با موقعیتهای متخلفی میتونن هماهنگ بشن✔️
تنهایی کافه رفتن، فیلم دیدن و...
همونقدر براش لذت بخشه که با دوستانش این کارها رو انجام بده.
بین اینکه درونگراست یا برونگرا مردده، قبل از اینکه با شخصیت میانگرا آشنا بشه✔️
حسین
مواظب همدیگه باشیم !! از یه جایی بــه بعد دیگه بزرگ نمیشیم؛ پیر میشیم
از یه جایی به بعد دیگه خسته نمیشیم؛ می بُرّیم
از یه جایی به بعد دیگه تکراری نیستیم؛ زیادی هستیم پس قدر خودمون، خانواده مون، دوستانمون، زندگیمون و کلا حضور خوشرنگمون رو تو صفحهی دفتر وجود بدونیم...
زندگی خیلی کوتاست
?
گیریم که روزای بد دیگه بره کی جوونی منو میخواد پس بده بهم؟
هر زخمی که نشست رو دل پاره پورم شد یه بهونه واسه حالم که سنگینِ یه تک
من زورم رو زدم ولی خب چاره نداشت دادمش به باد فنا زندگیم رو، باشه حلالش.
منم ببر پیش خودت
قول میدم کنج اتاق ساکت زندگیمو کنم
من خودمم ادم ساکتیم
ینی تو خونه ب هیچکس کاری ندارم
بیا پیشم تنها نباشیم
عههه خب اگ من بیام اونجا زلزله میشه هاااا
تا باشه ازین زلزله هاااا