Saye
اگر بخواهم مساله را بی هیچ حرف اضافهای مطرح کنم، باید بگویم «ابتلا به آن کسی که باید». مثلن دختری با گونهی گُلانداخته و موهای بافتهی پرپیچ، میتواند مبتلا به مردی باشد با شانههای پهن، چشمهای درشت غمگین و صورتی که به زحمت، هر هفته اصلاح میکند؛ اما، لبهاش هر روز میبوسد و بازوهاش، ساعت به ساعت، به آغوش میکشد.
(ادامه در دیدگاه)
....
دوستان در زندان به كار آيند كه بر سر سفره،
همه دشمنان دوست نمايند.
سعدی
....
وقتی خوب به آدمای اطرافم نگاه میکنم میبینم اکثر اونا زندانیاند، زندانی انتخاباشون. خیلیاشون از زندگیای که دارند راضی نیستند. از شغلشون، از شهری که توش زندگی میکنند، از کسی که عمرشون رو کنارش میگذرونند، انتخابایی که یه روزی توی زندگی کردن حالا براشون حکم حبس ابد رو داره، حبس شدن تو یه زندان تنگ و تاریک.
اما گاهی بعضی از آدما این زندان تنگ و تاریک رو تحمل نمیکنند. ازش فرار میکنند و به سوختن و ساختن ادامه نمیدند، یه شب تصمیم میگیرند انتخابای اشتباهشون رو ترک کنند و تمام عواقبش رو هم به جون میخرند. اونا خوب میدونند که هیچ آدمی نباید زندانی انتخابهایی باشه که سالها پیش انجام داده.
شاید خیلیا فکر کنند آدما وظفیه دارند پای انتخابی که کردن بمونند اما موندن پای انتخابی که حال زندگیت رو خراب میکنه و ازت آدمی رو میسازه که دوست نداری باشی، موندن پای انتخابی که شک نداری به اشتباه بودنش جز حروم کردن زندگی و از دست دادن زمان هیچ نتیجه دیگهای نداره.
پس فرصت اونی که میخوای باشی رو از خودت نگیر، زندگی اونقدری ارزش داره که هر وقت حس کردی جایی از اون رو اشتباه اومدی شجاعت برگشتن رو دا
علیکم السلام
سلام بزه بی شاخ