یافتن پست: #دگری

مهاجر
مهاجر
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟
راستش زور من ِ خسته به طوفان نرسید

گر چه گفتند بهاران برسد مال منی
قصه آخر شد و پایان زمستان نرسید

من گذشتم که به تقدیر خودم تکیه کنم
جگرم سوخت ولی عشق به عصیان نرسید

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
حیف دستم سر آن موی پریشان نرسید…

حسام
حسام
📚به طور کلی حسد از اجتماعِ دو صفت است در انسان: یکی «نقص» و دیگری «ضعف».

شخص حسود اگر فرض شود فاقد آن چیزی که به آن [حسد] دارد نباشد، حسد نمی‌ورزد و لهذا اگر خودش فکر کند و عقل خود را به کار اندازد و خودش را ده درجه بالاتر و دارنده‌تر از شخص محسود فرض کند می‌بیند در آن صورت اهمیتی به محسود نمی‌دهد و این دلیل بر این است که «نقص» او سبب حسد او شده؛ و چون ضعیف است در خود آن قدرت را نمی‌بیند که او هم از راهش وارد شود و کام خود را از روزگار بگیرد و پله‌های زندگی را یک به یک بالا رود، آرزو می‌کند پس دگری از پله بیفتد و پایش بشکند، و بالاخره در خود آن همت را نمی‌بیند که از طرف، جلوتر و بالاتر رود، آرزو می‌کند پس او به عقب برگردد و به زمین بیفتد.

از این جهت اشخاص قوی وقتی می‌شنوند که فلان شخص به فلان مقام رسید شادمان می‌شوند و می‌فهمند پس می‌شود به آن مقام رسید.

📒 استاد مطهری، حکمت‌ها و اندرزها، ج۲، ص۱۴۱

حضرت@دوست
حضرت@دوست
خیره آن دیده که آبش نبَردگریه ی عشق
تیره آن دل که دراوشمع محبّت نبُوَد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
کاش بودی..کاش بودی

گذشتم از او به خیره سری، گرفته ر‌ه مه دگری
کنون چه کنم با خطای دلم، گرم برود آشنای دلم


یاس
یاس
هیچ کس هم روز جهاد کشاورزی بهمون تبریک نگفت {-195-}
درسته وزارت خونه مون چرت یه کارت تب یک دیجیتال هم نداد
شما دیگه چرا{-112-}
اصن اکی بای :رفتن

aliaga
aliaga
گفتم ای دل، نروی؟
خار شوی، زار شوی
بر سرِ آن دار شوی
بی بَر و بی بار شوی؟

نکند دام نهد؟
خام شوی، رام شوی؟
نپَری جلد شوی
بی پر و بی بال شوی؟

نکند جام دهد؟
کام دهد، از لب خود وام دهد؟
در برت ساز زند، رقص کند
کافر و بی عار شوی؟

نکند مست شوی
فارغ از این هست شوی؟
بعد آن کور شوی، کر شوی
شاعر و بیمار شوی؟

نکُنَد دل نکَنی، دل بکَنَد
بهرِ تو دِل دِل نَکُنَد؟
برود در بر یار دگری صبح که بیدار شوی

حضرت@دوست
حضرت@دوست

هر زمان با دگری دست و گریبان باشی
زان بیندیش که از کرده پشیمان باشی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
این ستم‌ها دگری با من بیمار نکرد
هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد


هلیا
هلیا
زنان بدکار و ناپاک شایسته مردانی
بدین وصفند
آیه ۲۴ سوره نور

حضرت@دوست
حضرت@دوست
مرغ دل


میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت

حضرت@دوست
حضرت@دوست

بیداد گری شیوه ی مرضیه نمی شد
این شهر اگر دادرس دادگری داشت

fatme
fatme
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟
راستَش زور منِ خسته، به طوفان نرسید


صفحات: 1 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو