#دلنوشته_ماه_رمضان
🌸سحر هجدهم...
✍ و.....
هجدهمین سحر ماه رمضان، "دردناک ترین" ساعات این ضیافت است...
❄️آسمان و زمین، عجیــب بوی درد گرفته اند.
میدانی.... ؛
شق القمری در کوفه، درپيش است،
که بر غربت هزار ساله تو، تلنبار شده است.
❄️بی قراری، جان مرا به آتش کشانده است...
و این اولین بار است که شیعه، درد یتیمی را به جان خویش، می خرد!
تصور دردهای فردا، استخوان سوز است!
عـلـی، با همه هیبتی که آسمان را به تعظیم واداشته است، به محرابی میرود، که قرار است، ماه را در آن بشکافند.
وای، که درد این ثانیه ها، پای قلمم را لنگ می کند!
❄️یوسفم...
من نخستین بار، بوی درد را از مشام ماه رمضان، ادراک کرده ام.
علــی... همه پناه من... و همه پناه اهل زمین و آسمان است.
من؛ بی علی، هزار بار، یتیمی را تجربه کرده ام.
❄️فاجعه ایست ماه رمضان های بدون تو!
نميدانیم... بر کدامین درد، شکیبایی پیشه کنیم؟
بر هیبت آنکس، که از دست میدهیم،
یا بر غربت آنکس که بدستش نمی آوریم؟
❄️تو بگو.....
شیعه چند سال دیگر، به تحمل این درد، محکوم است؟
لیلةالقـــ✨ـدر در پیش است
توجه نمیکردیم
منم ندیدم تا الان
سایه ی رییس جمهور
چون گمنام هستن دگ.
به گزارش برنا؛ یکی از همکاران سردار سیدمهدی موسوی رئیس یگان حفاظت رئیسجمهوری دلنوشتهای برای همکار شهیدش نوشت که به شرح ذیل است:
شهید موسوی بین بچه های نهاد و بین مسولین استان ها و ... به سید مهدی معروف بود. سید مهدی قبل از اینکه سرتیم حفاظت حاج آقا در آغاز دوران ریاست ایشان بر قوه قضاییه بشود، سرتیم حفاظت آقا عزیز فرمانده وقت سپاه بود .
حاج آقا پشتکار سید مهدی و نحوه برخورد مناسبش با دیگران را دیده بود و از همین جهت از آقاعزیز درخواست کردند که سیدمهدی سرتیم حفاظتشان بشود.
سید مهدی در این مدت، پا به پای حاج آقا بود. ایشان می خوابید ، سید مهدی هم میخوابید، ایشان غذا میخورد، سید مهدی هم غذا می خورد و هر کاری که حاج آقا میکرد کنار حاج آقا و همراه ایشان بود. واقعا سایه حاج آقا بود، شما فکر کنید شخصیت بزرگواری مثل حاج آقا رئیسی و سطح تعامل گسترده که با مردم داشت و جا به جای کشور را قدم می گذاشت چه شرایط سخت حفاظتی را ایجاد میکند، اما سید مهدی با حوصله و صبر شرایط را بدون تشنج مدیریت میکرد.
در نتیجه همین تعامل با مردم در جریان یکی از سفرهای استانی شرایط به گونه ای شد که سیل جمعیت مقابل ماشین حاج آقا قرار داشتند، سید مهدی برای نجات جان یک پیرزن ماشین ون حامل رئیس جمهور با او برخورد کرد و از روی پای او رد شد و سید مهدی دچار شکستگی شدید شد . خب سید مهدی می توانست بعد از این حادثه جانبازی بگیرد و بقیه عمر خدمتی اش را در خانه بگذراند، اما عشقی که او به حاج آقا داشت باعث شد که خیلی زودتر از آنچه که مدنظر پزشک ها بود، به کار برگردد. نکته جالب اینکه هم سید مهدی مشتاق بازگشت به کار و قرار گرفتن در کنار رئیس جمهور بود، هم حاج آقا. وقتی بعد از این ماجرا به حاج آقا گفتند که برای شما سرتیم دیگری در نظر گرفتیم ایشان تاکید کردند که کارها فعلا با بقیه محافظان پیش برود تا سید مهدی خوب بشود و به کار برگردد.
سید مهدی و بقیه تیم حفاظت در این چند سال بیشتر از اینکه با خانواده شان باشند با حاج آقا بودند. حاج آقا برای همه ما پدر بود، به معنای واقعی کلمه پدرمان بود برای همین است که بین تک تک اعضای حفاظت علی رغم سختی کار و حتی سختگیری هایی که حاج آقا درباره بحث مشوق های مادی داشت و تقریبا در این مدت تعطیل شده بود، این مصیبت مثل مصیبت از دست دادن پدر است. روحت شاد سردار، روحت شاد سید مهدی عزیز.
من نه