یافتن پست: #جالب

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تست. خواستگار شناسی

ظریفی می گفت: اگر سینی چای و شیرینی را جلو خواستگار گرفتید و از دورترین نقطه ممکن شیرینی را برداشت، دوستتان دارد. فوری بگویید بله.اگر از وسط برداشت، در آینده عاشقتان می شود. باز هم بگویید بله. اگر از همان نزدیک دست خودش برداشت. باز هم بگویید بله.
خلاصه نگذارید پایش را بیرون بگذارد. هر طور شده خودتان را قالب کنید.{-29-}

زاهِر..
زاهِر..
تا من از قم اومدم بیرون قم بارون اومد
بعد جالبه اومدم میانه هوای اینجا گرم شد😂

Ahmad
Ahmad
کاش میتونستم برگردم به گذشته، نه برای
اینکه چیزیو تغییر بدم، برای اینکه یه سری
حسای قدیمی رو دوباره احساس کنم.

wolf
wolf


:فکر

fatme
fatme

از تو درخته چشمه درومده:گیلیولیی

༊
احساس شما درمورد موجودات فضایی چیه فکر

میکنید خوبن یا بد


🛸

رها
رها
چن تا پست چالشی بزارید، حوصله مون پوکید :/مخ خودمم قد نمیده :/

aliaga
aliaga
۸ تا پی ام دادین پاک کردین.

اعتراف کنین زووود

اِلِکترون‍..!
اِلِکترون‍..!
دوستان توجه کنید:
bmw سری هفت ۲ میلیارد ارزون شد ، رسید به ۱۴ میلیارد ، اگه میخواهید بخرید الان وقتشه عجله کنید!!

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
بذار ی خاطره جالب براتون بگم چند شب پیش رفتیم بیرون شام بخوریم خلاصه ی رفیقی ما داشتیم اونم اونجا بود بعدش اونجا ی مدیر دارعه بنام حبیب گفت 10 دقیقه دیگ طول می کشه شام تون آماده باشه ما با این رفیق مون نشستیم تو این تایم حرف زدیم بعدش 15 20 دقیقه شد شام ما آماده نشده بود ما رو کردیم ب حبیب گفتیم داداش 20 دقیقه دیگه هنوز می خوایم فکر کنم تا 10 دقیقه شما این رفیق ما جر خورد از خنده گفت وااااای باز جملات کمر شکن گفتی ما دلمون درد گرفت از خنده حبیب خودشم پوکیده بود از خنده:خخخ

یاس
یاس
اینو هیچ کی ازم نشنیده و هیچ جا نگفتم
چون اونموقع در قران باز کردیم
امد بود ای مریم از اینجا خارج شو و با احدی حرف نزن

ایام عرفه بود دانشجویی رفتیم کربلا
شانسی یه دختر معصومه نامی از خود تهران صندلیمون جفت هم شد و تمام راه رو رفیق شدیم
دختری چادری با اصالت و مومن
شب عرفه شد و ما تمام خطرات رو به جان خریده بودیم شب عرفه زیر قبه امام حسین باشیم
یکی از وقت هایی که زیارت امام حسین تاکید شده بود همین عرفه س
من کلا به خاطر کم خونی خستگی و خواب دارم ولی اون شب به شدت خوابم می اومد با دوستم گفتم من میرم اون پایین سرداب ابوالفضل چون کولر روشن بود و خلوت اونم گفت ولی من باید برم زیارت چون همه نیتمون برا این شب بوده
من که به خودم نمی تونستم غلبه کنم گفتم لایکلف الله تو برو
من رفتم سرداب
و پنج ده دقیقه گذشت معصومه برگشت گفتم چیشد
گفت اینقد خواب خواب کردی بیا منم نمی تونم برم زیارت شدیدا خوابم میاد
پاشو بریم خوابگاه
شوک بدی بود موندیم بریم یا بمونیم
گفتم ببین بزار قران باز کنم هرچی امد همون می کنیم
ایاتی که امده بود خلاصه اش این بود مریم از این مکان مقدس خارج شو و در مورد این ...

هلیا
هلیا
♥💔♥💔♥💔♥💔♥💔

قصه ماتم من هرچی که بود

هرچی که هست
قصه قلب خسته ی ادم ه

💔♥💔♥💔♥💔♥💔♥

یاس
یاس
گویا تعدادی از هم وطنان جنوب به خاطر گرمااین ماه فرار کردن شهرما و تو یکی از پارک ها اتراق کردن
و هیئت و دسته خودشونم راه انداختن :دی

شامی
شامی
{-95-}
نمیدونم کدومتون برای اهدای عضو نام نویسی کردید ؛
ولی اگه میشه دلایلتون و بگید برای اینکار ،
چه اونایی که کارت اهدای عضو گرفتن و چه اونایی که تاحالا ثبت نامی براش انجام ندادن. {-57-}
اینم سایتشه برای اونایی که میخوان نام نویسی کنن .
[لینک]
هممون عزیزایی داریم که هیچ وقت دلمون نمیخواد از دستشون بدیم . و چقدر زیادن پدرومادر ، همسر و بچه هایی که به خاطر مشکلات کلیه ،کبد وقلب،...
بدنشون روز به روز ضعیفتر میشه و جلو چشم عزیزانشون ذره ذره آب میشن .
خیلی قشنگ میشه وقتی منی که میدونم تهش زیر خاکم و یه مشت استخون ، برای اهدای عضو اقدام کنم . این تنها کارخیری که بعد از مردن میشه انجام داد.
واقعا لذت بخشه وقتی جونی به عزیزی بخشیده میشه تا بتونه بیشتر درکنار خانوادش بمونه حتی قشنگتر از کمک مالیه به نظر من.:x

aliaga
aliaga
...

صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو