یافتن پست: #ترکی
·
قربون دستات
.gif ":ضرب"){kind=icon}
Saye
همینجا چشم خورد ب یکی دوتا از پستای قدیمیم....
من چقدر عوض شدم... چقدر بی ذوق شدم...
ی لحظه یطور ماتم برد...
یادم نیست چند وقته ک ب کسی نمیگم جانم..
یادم نیست چند وقته دوستام شدن عزیز و میم رو برداشتم از کلماتم...
خیلی وقته گل و برگ جای قلب فرستادنمو گرفته...
اصلا یادم نمیاد اون من من واقعی بود یا این من....
اصلا یادم رفته بود چطوری بودم.... =)
فکر میکردم از اولش آدم بی ذوق و بی حسیم....
چقدر خشک و بی حس شدم من....
من چقدر عوض شدم... چقدر بی ذوق شدم...
ی لحظه یطور ماتم برد...
یادم نیست چند وقته ک ب کسی نمیگم جانم..
یادم نیست چند وقته دوستام شدن عزیز و میم رو برداشتم از کلماتم...
خیلی وقته گل و برگ جای قلب فرستادنمو گرفته...
اصلا یادم نمیاد اون من من واقعی بود یا این من....
اصلا یادم رفته بود چطوری بودم.... =)
فکر میکردم از اولش آدم بی ذوق و بی حسیم....
چقدر خشک و بی حس شدم من....
.gif ":خودم"){kind=icon}
.gif ":اکلیلی"){kind=icon}
از کمر درد بعدش بهتره
(◍•ᴗ•◍)
💢 #هر_شب_یک_حکایت
دخترکی با سنگ، بدنه ماشین پدرش را خراش می‌داد.
پدرش از روی خشم چند ضربۀ محکم به دستش زد؛ غافل از اینکه آچار در دستش است!
در بیمارستان دخترک انگشتانش را از دست داد.
دختر از پدرش پرسید: پدر، انگشتانم کی رشد می‌کنند؟
پدر از ناراحتی حرفی نمی‌زد. نشست و به خراش‌های روی ماشین نگاه کرد.
دختر نوشته بود: «دوستت دارم پدر»
🔸عصبانیت و عشق حد و مرزی ندارد؛ مشکل امروز جهان این است که مردم استفاده می‌شوند و وسایل دوست داشته می‌شوند.
دخترکی با سنگ، بدنه ماشین پدرش را خراش می‌داد.
پدرش از روی خشم چند ضربۀ محکم به دستش زد؛ غافل از اینکه آچار در دستش است!
در بیمارستان دخترک انگشتانش را از دست داد.
دختر از پدرش پرسید: پدر، انگشتانم کی رشد می‌کنند؟
پدر از ناراحتی حرفی نمی‌زد. نشست و به خراش‌های روی ماشین نگاه کرد.
دختر نوشته بود: «دوستت دارم پدر»
🔸عصبانیت و عشق حد و مرزی ندارد؛ مشکل امروز جهان این است که مردم استفاده می‌شوند و وسایل دوست داشته می‌شوند.
.gif ":سمانه"){kind=icon}
.gif ":وت"){kind=icon}
راهکار بده
اگه کم هم اومد بیزحمت شما پرداخت بنمایید دا پس
۵۰۰ تومن همه ش
اینم سهم من
فنچ بازی درنیارید۵۰۰ هزار تومن