aliaga
وآنگه که به تیرم زنی اول خبرم ده
تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را ...
[سعدی]
aliaga
رفتن زیاد دیده ایم و بسیار بسیار رفته ایم، از شهرها، از رفاقت ها و عشق ها، از خودمان حتی. و حالا چه تفاوت میکند آفتاب باشد یا باران؟ صبح یا شب؟ تابلوها در افولِ ما غروب میکنند و میگذرند، همراه با خاطره ها، لبخند ها، سیگارها و بوسه ها...
و گذشتن است که همیشه درد دارد، حتی عبور از رنجی که انتهاش رهائی است، حتی گذر از غروبی که فرداش عید است، حتی گذار از روزهای سفت نگه داشتنِ یک عقیدهٔ اشتباه، که البته روشنائی خواهد بود.
اینها را گفتم که خرده نگیریم به اشکِ پشت کاسهٔ آب، هر بار و هربار و هربار تا هزار بار، که اذیتمان نکند گفتن از عشق های گذشته، محبت های منقضی شده، به قار قار کلاغ ها و جیک جیک گنجشک ها اولِ صبح.
اینها را گفتم بل رفتن آسان شود، نشد، نفهمیدند آنها که عجیب نگاه میکردند وقتی با موهای جوگندمی از عشق نوجوانی میگفتیم، یا دوستانی که فقط اسمی ازشان مانده و خاطره ای.
بعد از هزار بار رفتن و جا گذاشتن خودمان، اینجا و آنجا، باز گریه است و مچاله شدن توی صدای چاوشی و کلمات...
و همییین...
محسن
ایکه با هر بوسهات درمان شَود آلامِ ما ...
آفتابِ وَصلِ تو کِی میدَمد بر بامِ ما ...
گرچه نِصفالعِیش باشد وصف لبهایَت، ولی
پُر کن از شَهدِ دلانگیز لبانَت کام ما ...
amirali-62
دوست دارم تو را در آغوش کشم
یا که بوسه بر لب و دست به گیسو کشم
راضی به رضای دوست همی خواهم بود
حتی تمام این طرح من خود بر بوم کشم
امیرعلی
هادی
سیستم ریپلای رو کلا باز نویسی کردم مشکل ریپلای در ریپلای و ریپلای های طولانی حل شد. تست کنید ایراد هاشو بهم بگین خیلی گیج کننده بود
aliaga
این شعر مولانا برای مخ زنی خیلی ریسکیه،احتمال بوسه یا سیلی تقریبا براش برابره،اونجا که میگه:
«هَمه را بیازمودم، ز تو خوشترم نیامَد»
هلیا
دلبندم مرا ببوس و بگذار از هم جدا شویم
زمانی که پیری چراغ رویاهای مرا خاموش میکند
آن بوسه هنوز قلب و روحم را روشن نگه خواهد
داشت.