یافتن پست: #بنویس

حضرت@دوست
حضرت@دوست
چگونه برایت بنویسم
همه از کنار من گذشتند اما تو از من گذشتی

الكل مر من جانبي إلا أنت مررت من خلالي. يا رب أحمي حبنا لبعض يا رب إلّا البعد لا تكتبه بيننا. أنني ضمن أشيائك ولكني للأسف لست أهمها. حبيبي وأغلى من عمري. السعادة هي أن تجد شخصاً يشبه روحك كثيراً

زاهِر..
زاهِر..
بچه‌ها من هیچ‌کسو تو ساینا نمی‌شناسم!
خیلی عجیبه
دیگه علی آقا و هادی و مامان زهرارم نمی‌شناسم

هلیا
هلیا
💔♥♥💔♥💔
پیر مرد ۹۰ ساله دختر میگیره

جوان ۳۰ ساله خودکشی میکنه

💔♥♥💔

خانوم اِچ
خانوم اِچ
ب زن عموم ک تازه بچش بدنیا اومده میگم عکس نینی رو بفرس
یه عکس تار و بی کیفیت ک اصلا معلوم نیست میفرسته
خب ینی چی؟!
مگه میخوام بخورم بچشو.
بعضیام اصلا حالیشون نمیشه محبت
میخوام بگم یروز بچه دار شدید یا به یه جایی رسیدید خودتونو گم نکنید
حقیقتا خیلی ناراحت شدم :/
دیگم نمیگم بش عکس بفرس://////

wolf
wolf
اینقد. سر به زیرم ک داشتم میرفتم تو تیر برق … :آبنبات

مهاجر
مهاجر
من از اون اولشم میدونستم این هادی نفوذی و خائنه نمیدونم چجوری فیض رو ترکونده دو سه روزه سایت بالا نمیاد هععععی

wolf
wolf
یه پدر و پسر با یه مادر و دختر ازدواج میکنن
بچه های اینا چیه هم میشن …؟!

...
...
💢

لقمان حكیم به پسرش گفت: امروز روزه بگیر و غذا نخور و هرچه بر زبانت جاری شد را بنویس. با فرا رسیدن شب، تمام آن چیزی را كه نوشتی، برایم بخوان. آنگاه روزه‏‌ات را باز کن و غذایت را بخور. پسر در شبانگاه، هر آنچه که نوشته بود را خواند. دیروقت شد برای همین نتوانست غذایش را بخورد.
آن پسر در روز دوم هم نتوانست هیچ غذایی بخورد.
او در روز سوم نیز، گفته هایش را نوشت و پس از خواندن نوشته هایش، آفتاب روز چهارم طلوع كرد در حالیکه او هیچ غذایی نخورده بود.
آن پسر در روز چهارم، هیچ حرفی نزد.
پدرش در زمان شب، از او خواست تا كاغذهایش را بیاورد و نوشته‏ هایش را بخواند.
پسر در جواب پدر گفت:امروز هیچ حرفی نزده‏ ام که آن ها را بخوانم.
لقمان گفت: پس بیا و از این نان كه داخل سفره است بخور و بدان آنان كه كم گفته‏ اند، در روز قیامت، چنان حال خوشی دارند كه اكنون تو داری.

هلیا
هلیا
💔♥💔♥💔♥💔♥💔♥💔

دوست دارید رو

سنگ قبر تون چی

نوشته شود

🌼🌺🍀🌼🌺🍀🌼🌺🍀🌼🌺🍀

wolf
wolf
هرکی میگه تجهیزات مهم نیس ، غلط کردههعع :گگگ:گگگ
الان من دوربین ندارم از مآه عکس بگیرم … کی پاسخگوعه ؟ :گگگ:گگگ:گگگ

یاس
یاس
اقا دستور ترشی سیر بدید
همسایه مون یه سه کیلو محلی اورده برام نمیدونم چکارش کنم -هادی-

....
....
بذار ی خاطره جالب براتون بگم چند شب پیش رفتیم بیرون شام بخوریم خلاصه ی رفیقی ما داشتیم اونم اونجا بود بعدش اونجا ی مدیر دارعه بنام حبیب گفت 10 دقیقه دیگ طول می کشه شام تون آماده باشه ما با این رفیق مون نشستیم تو این تایم حرف زدیم بعدش 15 20 دقیقه شد شام ما آماده نشده بود ما رو کردیم ب حبیب گفتیم داداش 20 دقیقه دیگه هنوز می خوایم فکر کنم تا 10 دقیقه شما این رفیق ما جر خورد از خنده گفت وااااای باز جملات کمر شکن گفتی ما دلمون درد گرفت از خنده حبیب خودشم پوکیده بود از خنده:خخخ

پلاک313
پلاک313
بنویس و تاکید کن :
من از انرژی درونی ام محافظت می کنم.

کشتی ها به دلیل آبی که
اطرافشان هست غرق نمیشن
کشتی ها به خاطر آبی که واردشون
میشه غرق میشن ...
اجازه نده اتفاقی که اطرافت میفته
وارد زندگی بشه و تو رو پایین بکشه !!👌

اِلِکترون‍..!
اِلِکترون‍..!
خوششون میاد اذیتت کنن😒

a313
a313
خدایا!
از اینکه امروز نعمت زندگانی را به من بخشیدی از تو ممنونم
صدای باد
پرندگان
جیرجیرک هایی که آرام میخوانند
و یا حتی
صدای ماشین ها!!!
زیبایی طبیعت!
عشق جریان دارد هنوز...
خدایا تو را به خاطر تمام نعمت های زیبایت شکر میکنم.
از اینکه امروز صبح را زودتر از روزهای پیش دیدم
یا حتی وقتی که توانسم بخندم
لمس کنم.
خدا را شکر که نانی برای خوردن بود و حال خوبی برای دیدار دوباره خانواده
شکر که دستانم میتوانند بنویسند
و
از دیروز حال بهتری دارم
خدایا شکرت



صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو