زهرا
هيچوقت نذار احساساتت زياد عميق بشن آدما هر لحظه ميتونن عوض بشن!
Soheil
سرم داره منفجر میشه
چوب احمق بودن نسل گذشته رو هم باید ما جوونا بخوریم
میگن منتظری و طالقانی توی زندان بودن
طالقانی همینجور راه میرفته
منتظری میگه چیشده
طالقانی هم جوابشو میده نگرانم
میپرسه چرا
میگه آخه میدونم آخوند جماعت نمیتونه کشور اداره کنه....
خسته شدیم به خدا
بی کاری و بدبختی و فقر و فشاد جنسی و مالی و هرچی
این ک...خول هم هر روز میاد تلوزیون دلقک بازی در میاره حرص مارو در بیاره
خدا جا حق نشسته
وقتی ب اسم خدا آدم میکشن و به اسم خدا آدم میبرن زندان خدا میبینه
برن گمشن
Marina
من امروز با پدیده چندش( پلی اموری) آشنا شدم...
A R M A N
با این وضعیت ک آمارو میارن پایین
اول محرم میگن بر اثر کرونا 12 نفر متولد شدن😐
طهورا
واسه اینه اینقدر روی تو حساسم
منِ احساساتی به تو عادت کردم
هرجا باشم آخر به تو برمیگردم
ولی کار درست اینه که وقتی از احساسات خودت مطمئن نیستی، کسی رو به بودنِ خودت عادت ندی...
حلقه بزرگی که نمیزاشت احساسات جاری بشن...
چون اون دو حلقه قبلی فقط با اجازه دادن و پذیرش حلقه دیگه میشکست...چه راحت بود و ما تو دو دایره میچرخیدم خخخخ
همه چیز من برای تو هرچی تو بگی هر چی تو بخوای من خودمو وقف تو میکنم.و به یک حلقه مشترک دو نیمه وارد میشم...چه حواسم پرت بود که سعی میکردم از ضخامت اون حلقه کم کنم...
اصلا میشد به 6 بخش تقسیم بشم..یه ضبدر که خطی از وسطش میگذره...
طوری که ضلع هاش برابر باشه...
و بجای توهم حقله در جهت خلاف عقربه های ساعت میچرخیدم...
چرخشی که انگار یه دایره ساخته و فرشته مرگ فقط میتونست تصور کنه که داره حلقه رو میبره خخخخ
طفلک نمیدونه با شمشیر که نمیشه خیالو برید...
میچرخیم و توافقی که داشتیم رو سعی میکنیم یادمون بیاد...
راز در چرخشه اونوقت همه تصورات و توهمات فراغ برداشته میشه...هیچ کسم نمیتونه در چرخش ما دخالت کنه چون ما فقط ماییم نه من و تو و حلقه و نیمه چپ و راست و چاکرای دو و...
با هم.میچرخیم چه شوک آور بود که محبوبم خودم بودم.شاید این همه سرگردانی لازم بود که بخودم بیام...غنیمت??????
ببخش که من من من من و تو تو تو تو میگم...بازی کلماته..
اگه اشارهامو میبینی ببخش که اشارهاتو نمیبینم.
یادش بخیر " نقطه" نقطه هایی که شبیه هیچ صفری نبودن.
ای کاش دو نقطه بودیم و در یکجا حمع میشدیم.
و نشونیمو در بی نشان ها و اسممو در بی اسمی ها میدا میکردی...
نمیدونم هر کاری که میخوای بکن اختیار من تسلیم تو...
اگه لازمه در تاریکهای بی مقصد ادامه میدم.اگه بخوای تا ابد ادامه میدیم.
ببخش که گاهی از روی خود بینی دنبال چاره و راه حلی ام که تو رو پیدا کنم...بچگانه س میدونم خخخخ
ببخش که اینو میگم...هرچند میدونم که تو نه موندی و نه من ولی برای ما شدن مشتاقم.
دیگه حرکتی نمیکنم دیگه ترسی ندارم ...چون دیدم ما در مداری مثل حلقه پیش میریم و این حلقه اونقدر ضخیم و سفته که نمیزاره احساسات جاری بشن.
حلقه ای که فرشته مرگ هر بار اونو خورد میکنه و درد فراق رو بیشتر میکنه...
تا میایم دوباره جستجو کنیم باز حلقه ای از دلتنگی ساخته میشه و ما رو مثل یک مدار فریب میده ببخش نمیدونستم.
اگه راه بریم راه پایانی نداره.اگه بمونیم ایستادن ابدیه...
ای کاش میشد خودمونو در هم حس کنیم..یعنی بیاد میاوردیم که...
#لایک
باشه