یافتن پست: #آغوش

حضرت@دوست
حضرت@دوست
در هر چیز…

در هر چیز
می توان عشق را حس کرد
وقتی دریا ماهی را در آغوش می گیرد،
زمین جوانه های کوچک را می بوسد،
و برگ های بلند ذرت، دانه دانه محبت را بغل می کنند!
در هر چیز…
می توان عشق را حس کرد

Saye
Saye
هر آدمی شاید در عمرش فقط یک بار می تواند
کسی را به تمامی دوست بدارد.
تمامش را،
حتی تیرگی های روحش را بپرستد.
خدا بسازد از آدمی که می داند آسمانی نیست.
نگاهش کند و دلش ضعف برود
و بی آن که داشتن یا نداشتن آغوشش چندان مهم باشد،
از حال خوب او به آرامش برسد.
محو شود،
پنهان شود،
گم شود در زوایای تن او
حتی اگر به نگاهی از دور قناعت کند.
دل خوش کند حتی به بوسه های ناممکن قبل از خواب،
به عکسی روی گوشی موبایلی.
هر کسی
شاید
فقط یک بار،
با یک آدم،
پرنده می شود.



حضرت@دوست
حضرت@دوست
‌العاده‌

اینجوری عاشق باشید؛ اینجوری که آدم کیف کند نگاهتان کند، که هر بار ساز روزگار کوک نبود؛ حال آدم با دیدنتان خوب شود. اینجوری عاشق باشید، اینجوری که اولویتتان یک نفر باشد و همان یک نفر کفایت کند برای تمام عمر. که خسته نشوید، که عادت نکنید به حضور و لبخندهای او، که معمولی نباشد و خاص‌ترین بماند برای شما.
می‌دانم اوضاع کمی تغییر کرده و نان جای احساس را گرفته مدت‌هاست، اما عشق همیشه اصیل‌ترین و نجات‌دهنده‌ترین بوده و پناه‌دهنده‌ترین است. گاهی پناه ببرید به عشق، پناه ببرید به معشوق، پناه ببرید به‌ آغوش و صدای همدیگر.
و دلخوشی‌ساز لحظه‌های هم باشید. دنیا کم حال‌مان را نگرفته، دوستت‌دارم ها را بگویید و سراغ همدیگر را زود به زود بگیرید. دریغ نکنید اگر کلامی در حنجره‌هاتان مانده و حال کسی با شنیدن همان خوب می‌شود، اگر کنار چهارراه، شاخه گلی از دستی بگیرید و به دست دیگری بدهید، حال دو نفر را بهتر می‌کنید، دریغ نکنید! ما برای چشیدن طعم زندگی، پیش‌نیازهای بیشتری در دست نداریم. فرصت عشق ورزیدن و احساس فوق‌ا

حضرت@دوست
حضرت@دوست
........راستی؟

یک روز ، چشم باز می کنی و می بینی عزیز ترین آدمِ زندگی ات ، دیگر نیست !
کسی که تا دیروز خیال می کردی همیشه برایِ داشتنش و برایِ دوست داشتنش ، فرصت هست ،
کسی که فکرش را هم نمی کردی ، رفتنی باشد ...
به همین سادگی ، آدم ها می روند ،
و جایِشان ، برایِ همیشه خالی می مانَد !
عزیزانت را همین ثانیه دوست داشته باش ،
همین ثانیه قدرِشان را بدان ،
و همین ثانیه ، در آغوشِشان بگیر .
منتظرِ هیچ فردا و روزِ مبادایی نباش !
چه آدم ها که با زخمِ سکوت و تنهایی ، رفتند ،
چه دل ها که تا ابدیتِ تاریخ ، شکسته ماند ،
و چه دوستت دارم ها که تا همیشه ، میانِ حنجره هایِ زمان ، گیر کرد .
" مبادا " ؛ یعنی امروز ، یعنی الان ، یعنی همین لحظه !!!

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای یار

ای برده امان از دل عشاق کجایی
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم
از دوری صیاد دلم تاب ندارم ،رفتست قرارم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم.

گر بوی تو را باد به منزل برساند

جانم برهاند

★彡   نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
★彡 نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
دچار؛
یعنی من...
ناچار هم یعنی من..
و چِ استخوان در گلویی است،
این دچاری و ناچاری!

★彡   نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
★彡 نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
چه احوال خوبیست،
مثل پیراهنت
اسیر آغوش تو
باشم(:



farhad
farhad
بر سکوتی که با تنِ مرداب
بوسه خیسانده گشته دست‌آغوش
وز عمیقِ عبوس می‌گوید

▪️
▪️
و پرنده از که پروازش نزدیک است...


حضرت@دوست
حضرت@دوست
شبیخونِ

من اگر رندم و قلّاشم، اگر درویشم
هر چه ام، عاشق رخسار تو کافر کیشم

دست کوتاه از آن زلف درازت نکشم
گر زند عقرب جرّاره، هزاران نیشم

خواهمت تا که شبی تنگ در آغوش کشم
چه غمم گر خطری صبح درآید پیشم

دشت، آراسته از لاله رخان، دوش به دوش
من بیچاره گرفتار خیال خویشم

دل ز عشق رخت ای دوست، کجا برگیرم
برود عمر عزیز ار به سر تشویشم

من، همان شاطر عشقم که به تو شرط کنم
گر کشم دست ز دامان تو، نادرویشم

▪️
▪️
دلم میخواست
امشب همینجا
در همین خانه که رهایم کردی
می نشستی
مانند گذشته مادرم میشدی
برایم لالایی میخواندی و انگشانت در موج موهایم پیاده روی میکرد
هر از چند گاهی با انگشتانت اشک هایم را پاک میکردی
دلم میخواست اینجا بودی
امشب دوباره نبودنت را تجربه کردم
بعد از چهار سال دوباره به این خانه آمدم
برخیز
مهمان داری
امشب تنها توشه باقی مانده من از این جهان هستی به نزدت آمد...
برخیز عطر گل یاسمن من
دلم میخواست امروز بجای شنیدن عطر تو از مزارت
در آغوشم استشمام میکردم...
دوباره شهر بوی غم گرفت
دوباره کسی را از دست دادم
یادت می آید...
گفته بودی که روزی برای دخترمان از عطر گل های شقایق میگویی...
گفته بودی هیچ گاه نمیشود که مرا تنها بگذاری
و امشب چهار سال است تنها در این دنیا از شهری به شهر دیگر میروم...
دلم میخواست امشب بودی...
خانه سراغت را میگیرد...

wolf
wolf
حقِ من باش
مثلِ مرگ!
که میدانم یک روز
جوری مرا در آغوش میگیرد
که هیچکس... ♥️🌌



سید ایلیا
سید ایلیا
🌸کاش یه مغازه بود...
آدم میرفت میگفت:
ببخشید آقا این "خنده های از ته دل" چند اند؟ ✨
"صداقتِ" فروشي هم داريد؟ ✨
"عشق" را نوشتید دست نزنید... مال پشت ویترینه؟؟ فروشی نیس؟ ✨
"وفاداري" امروز متری چند شده؟! ✨
قيمت "صلح و دوستی" چنده؟ جنس چینی درجه دو نمیخوام...میخوام اصل باشه...
يه "دل بدون غصه" سیری چند؟ "آدمهای مهربون" در همه، یا میشه سوا کرد؟✨
یه مثقال "زندگی آروم" میخوام با یه چارک "حوض و پشه بند"! یه وجب "حیاطای قدیم"... عطر و بوی کاهگلش که نرفته؟
آقا از اون "آرامش هاي قديم" هم بهم بدین.... لحظه ای چند؟ ✨
این روزها که همه چیز گرون شده... قیمت اینام بالا رفته یا ثابت مونده؟؟
این"محبتا" که میپاشند روي زندگیا مشتی چند؟✨
از اون "روزایی که بی بغض اند" ، "روزای بچگی" هم دارین؟...
از اون "سالهاي بی رنج" اندازه دل ما دارین؟!✨
این "شادیها" دوام دارند؟! جنسشون مرغوبه؟ نه؟...✨
کاش یه عطر فروشی بود... آدم عطر گرم اقاقیا و یاس های قدیم" میخرید. عطر " خاک بارون‌خورده" ، عطر "آغوش مادر"با ماندگاری طولانی!✨
کاش یه جایی بود میشد رفت و گفت یك "زندگی" میخوام
از جنس خوبش...✨
زندگیتون بروفق مراد

سید ایلیا
سید ایلیا
تهِ تهِ همه‌ی
ناامیدی‌ها
نداشتن‌ها
بن‌بست‌ها
نرسیدن‌ها
بد آوردن‌ها
شكست‌ها
«خدا» رو داری❤️
که آغوشش رو برات باز کرده
ناامیدی چرا.

صفحات: 15 16 17 18 19

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو