یافتن پست: #آغوش

مُهاجِر
مُهاجِر
جهان اردی جهنم بود پیش از آمدن هایت
نمی گنجید در باور شود روزی تو پیدایت

خدا یک شب گل مریم به دست ابر داد و بعد
چکید از آسمان باران به گلبرگ نفس هایت

نسیم از کوچه باغ سبز نامت آمد و رد شد
شمیم گریه ای پیچید در آغوش دنیایت

کشید آن گونه نازت را به روی بوم نقاشی
که حیران ماند حتا خود از آن تصویر زیبایت

پری بانوی من! چرخی بزن در قصر آیینه
مرا بگذار تا حیران بمانم در تماشایت*

کسی فکرش نمیکرد اینهمه دیوانه ات باشم
که بعد از قرنها دوری کنم در شعر پیدایت

ستاره در ستاره شمع روشن کرده ام امشب
بیا و فوت کن ای ماه من در جشن فردایت

هر آن شعری که می گویم برای توست بانویم
تمام واژه ها ارزانی خاک کف پایت

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
آیا تا به حال پلی ساخته‌ایم؟
در زمان‌های دور دو برادر در کنار هم بر سر زمینی که از پدرشان به ارث برده بودند کار می‌کردند و در نزدیک هم خانه‌هایی برای خودشان ساخته بودند و به خوبی روزگار می‌گذراندند. برحسب اتفاق روزی بر سر مسئله‌ای با هم به اختلاف رسیدند. برادر کوچکتر بین زمین‌ها و خانه‌هایشان کانال بزرگی حفر کرد و داخل آن آب انداخت تا هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته باشند.
برادر بزرگتر هم ناراحت شد و از نجاری خواست تا با نصب پرچین‌های بلند کاری کند تا برادرش را نبیند و خودش عازم شهر شد. هنگام عصر که برگشت با تعجب دید که نجار بجای ساخت دیوار چوبی بلند یک پل بزرگ ساخته است.
برادر کوچکتر که از صبح شاهد این صحنه بود پیش خود اندیشید حتماً برادرش برای آشتی دستور ساخت پل را داده است و بی‌صبرانه منتظر بازگشت او بود.
رفت و برادر بزرگ را در آغوش گرفت و از او معذرت‌خواهی کرد. دو برادر از نجار خواستند چند روزی مهمان آنها باشد. اما او گفت: پل‌های زیادی هستند که او باید بسازد و رفت.

√ محسن قـوامــی
√ محسن قـوامــی
خورشیدومه ازجمال‌توخاموشند
اهل خرد از کمال تو مدهوشند

بنگر به هواخواه و خریدارانت
جمعی به صف‌وصال‌توآغوشند



نیلوفر
نیلوفر
امیدوارم از نردبان ایمان پایین و

به آغوش خداوند برسید

{-41-}{-35-}{-63-}

♡✓
♡✓
گفت: چگونه آرامش را پیدا کردی؟
گفتم: جایی دور از آدم‌ها پناه بردم و
در سکوت، خودم را محکم‌تر در آغوش گرفتم.



(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)

@elham محتاجم
محتاج یک فنجان چای
که پهلویش تو باشی ….:انگشتی

♡✓
♡✓
آرزو مي‌كنم آرزوهايت در يك قدمى تو ايستاده باشد تا با يك پلك بر هم زدنى در آغوششان بگيرى ..
آرزو مي‌كنم عشق در بهترين زمانِ ممكن به سراغت بيايد و زيباترين خوشى‌هاى دنيا را زندگى كنى ..
آرزو ميكنم هيچ وقت درمانده و مستاصل خيابان هاى شهر را قدم نزنى و مردمک چشمانت از شادى برق بزند نه از اشک و غم ..



حسام
حسام
با دو حرکت ما را در ساینا دنبال کنید...ابتدا روی پروفایل کلید کنید سپس علامت به علاوه بالا سمت راست را فشار دهید..به همین راحتی محبوب ما شوید.{-23-}


√ محسن قـوامــی
√ محسن قـوامــی
‏طلبتَ بيتاً، ففتحتُ لكَ الذراعين...

خانه‌ای خواستی؛
به رویت آغوش گشودم...



√ محسن قـوامــی
√ محسن قـوامــی
گاهی اوقات قرارست که در پیله ی درد
نم نمک "شاپرکی" خوشگل و زیبا بشوی...

گاهی انگارضروری ست بِگندی درخود
تا مبدل به" شرابی" خوش و گیرا بشوی...

گاهی ازحمله ی یک گربه،قفس میشکند
تا تو پرواز کنی،راهی صحرا بشوی...

گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست
باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی...

گاهی ازچاه قرارست به زندان بروی
آخرقصه هم
آغوش زلیخا بشوی...




√ محسن قـوامــی
√ محسن قـوامــی
❤️

اسکار قشنگ ترین رویا
هم میرسه به این جمله؛


"به سر سودای آغوش تو دارم"

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
بچه ها بشینین همتون منو از الان تا فردا ظهر دعا کنین:رفتن

مآه
مآه
در آغوشم نمایان است خالی بودنِ جایت



ali
ali
.


ڪاش ممنوعه نبودي
       شوخِ شيرين دهنم
            ٺا به بيني ڪه در
             آغوش ٺو مستانه  منم.....

لب  نهم  برلبِ لعلٺ
              بچشم طعم لبٺ
            چون درافسون ڪمندٺ
                              همه ديوانه منم......

.رعطاری

مآه
مآه
شب
عطرِ خوشِ حضورِ تُ ست،
در آغوشِ من!
بـی تُ حتـی ماه هم
از چشم
شب می افتد...🌙💙

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو