💢
#هر_شب_یک_حکایت
کاروانی در نزدیک نیشابور در کاروانسرایی شبی را ساکن شدند. در آن کاروان جوانی به نام احمد بود که بسیار ساده و خوش قلب بود. که به خاطر سادگی اش به او احمد بیچاره می گفتند.
شبی در کاروان جنجال شد و هر کس سویی دوید تا اموال خود در جایی پنهان کند که از دست راهزنانی که در حال حرکت به کاروانسرای نیشابور بودند، در امان باشند.
احمد بیچاره، ۴۰ سکه با ارزش طلای اشرفی در جیب خود داشت. دوستش به او گفت: احمد، برو و این طلاها را در بیرون کاروانسرا خاک کن . احمد گفت: اگر خدا بخواهد یقین کن کسی نمی تواند بدزدد و من در عمرم دروغ نگفته ام .
راهزنان رسیدند و تاراج شروع شد. دوست احمد گفت: برو در گوشه ای در کاروانسرا نزد شتران بخواب. چون دارایی تو در جیب توست و اگر خواب باشی کسی بیدارت نمی کند. احمد گفت: من چنین نمی کنم.
اهل کاروان چون طلاها را پنهان کرده بودند، راهزنان چیزی از طلا ها نیافتند. احمد، نزد راهزنان رفته و گفت: ۴۰ طلای اشرفی در جیب دارم بیایید و از من بگیرید...
هر راهزنی که این جمله را می شنید بر این جمله می خندید و می گفت دیوانه است و کسی سمت او نمی رفت...
ادامه دارد....
تلاش انسان هدر نمىرود و نتیجه آن ابتداءا عاید خودش خواهد شد، هر حرکتى که مىکند و هرکارى که به اختیار خود انجام مىدهد نتیجه آن و نفع و ضررى که به بار مىآورد قطعاً به خود وى باز مىگردد.
هیچگاه از نتایج مطلوب کارهاى خویش محروم نمىشود و از زیان رفتار بدش در امان نخواهد بود و رفتارش براى خداوند هیچ نفع و ضررى دربر ندارد و دیگر اینکه کامیابى و رستگارى انسان بدون تلاش اختیارى تحقّقپذیر نیست، تنها با سعى و کوشش خویش مىتواند به مطلوب نهایى خود برسد و (با توکل و سعی و تلاش) دیگران نمىتوانند سرنوشت او را تغییر دهند.
📖 اخلاق در قرآن جلد ۱ صفحه ۳۷
📝 ترجمه آیه از آیت الله مشکینی
خودایا همه ی ما رو با ایمان و اهل عمل صالح قرار بده آمییییین 🤲🏻