یافتن پست: #بدانیم

سامان
سامان


🍳 ترکیب نیمرو
با فلفل سیاه چه می کند؟

〽️ میزان سوخت و ساز
را افزایش می دهد

میزان گلبول‌های قرمز را بالا می‌برد
عضله سازی می‌کند
سلامتی مغز را تامین می‌کند
استخوان‌های سالم ایجاد می‌کند

سالومه
سالومه
بیشتر مردم
پیش از مرگ جسمانی
از نظر عاطفی و روحی میمیرند
برای اینکه به این دام نیفتیم
باید بدانیم هدف غائی

خدمت و خیر خواهی است

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
قدر بدانید عاااااا

aliaga
aliaga
✨آدمی به مرور آرام می گیرد. بالغ می شود و پای اشتباهاتش می ایستد. آنها را گردن دیگران نمی اندازد و دنبال مقصر نمی گردد. گذشته اش را قبول می کند، نادیده اش نمی گیرد و اجازه می دهد هر چیزی که بوده است در همان گذشته بماند. آدمی از یک جایی به بعد می فهمد که از حالا باید آینده اش را از نو بسازد اما به نوعی دیگر می فهمد که زندگی یک موهبت است، یک غنیمت است، یک نعمت است، پس:

قدر زندگی را بدانیم

سلام. صبح‌تون زیبا❤️

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

آقایی نقل می‌کرد، یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی گرفت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود.
دکتر برای او آزمایش‌هایی نوشت.

بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد برای گرفتن نتیجه آزمایش‌ به بیمارستان رفتیم؛
چشمان و قلبش می‌لرزید.

متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و خودش به ما گفت: شکر خدا چیزی نیست.

دوستم از خوشحالی از جا پرید؛ انگار تازه متولد شده؛ رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد.

متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو! چیزی نیست شکر خدا تو هم سالم هستی!!! از این کار او تعجب کردم!

متصدی که مرد عارفی بود گفت: دیدی دوستت الان که فهمید سالم است، چقدر خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینه‌ها و وقتی که برای این موضوع گذاشته ناراحت نشد.

پس من و تو هم قدر سلامتیمان را بدانیم و با صرف هزینه‌ای کم در راه خدا، با زبان و‌ در عمل شکرگزار باشیم که شکر نعمت باعث دوام و‌ ازدیاد نعمت است.

خانوم اِچ
خانوم اِچ
خواهی نشوی هم رنگ، رسوای جماعت شو ⁦⁦ ...♡⁩

رها
رها
نمیدانم اگر موسیقی و چایی و قهوه را نداشتم.. اگر با نور و شعر و گیاه حالم خوب نمیشد..
اگر پاییز و بهار و باران و برف را دوست نداشتم..
برای دلخوشی در خالی ترین حالات ممکنِ جهانم، به کدامین اتفاق چنگ میزدم و کدامین طعم و تصویر را بهانه میکردم و کدامین دلخوشی کوچک را در آغوش میکشیدم،
تا به خودم بقبولانم که زندگی هنوزم زیباست... 🌱

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانه‌اش فرو ریخت.

شیخ را ترس برداشت و سراغ عارف شهر رفت و راز این همه بدبیاری و مصیبت را‌ سوال کرد.

ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت می‌دانی که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست.

شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت گذشت و خوشحالی ثانیه‌ای که بر تو وارد شده است.

شیخ گفت: روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت که، خدایا مادرم پیر شده است و عمر خود را کرده است، کاش می‌مرد و من مال پدرم را زودتر تصاحب می‌کردم.

زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای لحظه‌ای شاد شدی که می‌توانستی، خانه پدری‌ات را بفروشی و خانه بزرگتری بخری. تمام این بلاها به خاطر این افکار توست.

مرد گریست و سر در سجده گذاشت و گفت: خدایا من فقط فکر عاق شدن کردم، با من چنین کردی اگر عاق می‌شدم چه می‌کردی؟؟!! سر بر سجده گذاشت و توبه کرد.

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

مردی به‌سرعت و چهارنعل با اسبش می‌تاخت. اين طور به نظر می‌رسيد که جای بسيار مهمی می‌رود.

مردی که کنار جاده ايستاده بود، فرياد زد:
کجا می‌روی؟

مرد اسب‌سوار جواب داد:
نمی‌دانم، از اسب بپرس!

و اين داستان زندگی خيلی از ماست. سوار بر اسب عادت‌هايمان می‌تازیم، بدون اينکه بدانیم کجا می‌رویم.

وقت آن رسيده که کنترل افسار را به دست بگيريم و زندگی‌مان را در مسير رسيدن به جایی قرار دهيم که واقعاً می‌خواهيم به آنجا برسيم.

خانوم میم
خانوم میم
‏یه روز آخرین خونه بالشتی رو درست کردی ، بدونِ اینکه بدونی : )

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢 💢

امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم،
شش و بیست دقیقه صبح بود.
دوباره خوابیدم.
بعد پاشدم.
به ساعت نگاه کردم شش و بیست دقیقه صبح بود.
فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه حتما دفعه اول اشتباه دیده ام.
خوابیدم.
وقتی پاشدم هوا روشن بود ولی ساعت همون شش و بیست دقیقه صبح بود.
سراسیمه پاشدم.
باورم نمیشد ساعت مرده باشد.
به این کارها عادت نداشت من هم توقع نداشتم.

آدم ها هم مثل ساعت ها هستند. بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت، مرتب، همیشگی.
آنقدر صبور دورت میچرخند که چرخیدنشان را حس نمیکنی.
بودنشان برایت بی اهمیت میشود. همینطور بی ادعا میچرخند.
بی آنکه بگوید باتریشان دارد تمام میشود.
بعد یهو روشنی روز خبر میدهد که دیگر نیست.
قدر این آدم ها را بدانیم
قبل از شش و بیست دقیقه صبح!

aliaga
aliaga
دختر در کودکی درهای برکت را به روی پدرش می‌گشاید

در جوانی دین شوهرش را کامل می‌کند

و هنگامی که مادر می‌شود، بهشت زیر پای اوست

قدرش را بدانیم

روز دختر بر دختران ایران زمین مبارک

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

فقیری به ثروتمندی گفت: اگر من در خانه ی تو بمیرم، با من چه می کنی!؟

ثروتمند گفت: تو را کفن می کنم و به گور می سپارم!

فقیر گفت: امروز که هنوز زنده ام، مرا پیراهن بپوشان و چون مُردم، بی کفن مرا به خاک بسپار...

💠این حکایت بسیاری از ماست که تا زنده ایم قدر یکدیگر را نمی دانیم ولی بعد از مردن، می خواهیم برای یکدیگر سنگ تمام بگذاریم.

رامین
رامین
اخلاق این نیست که بدانیم چطور خودمان را خوشحال کنیم، بلکه این است که بدانیم چطور لایق خوشحالی باشیم
“امانوئل کانت (فیلسوف آلمانی)”

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو