یافتن پست: #اربا

حسام
حسام
تا حالا اتفاق افتاده کسی جلو چشاتون بیافته و بمیره ؟!

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)


به خودتون بیاید🤏🏻

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
خیلی مهم است زندگی‌ات را با افرادی بگذرانی که نه تنها خوبیِ تو را می‌بینند بلکه تو را به آدمِ بهتری تبدیل می‌کنند.

마흐디에
마흐디에
نمیدونم چرا دقیقا اون روزی که من فرداییش امتحان دارم، خانواده بهم میگن غذا درست کن.
بابا نمیخوام غذا درست کنم عهههه{-68-}

یاس
یاس
دم در بانک
با داییم روبرو شدم فیس تو فیس ها
سلام کردم جواب نداد
اومدم مجدد بلندتر سلام کنم نگاهش انداخت
منم بلند گفتم به درک
یه فریم از زندگی دختری تنها در وطن
و این تکرار هر روزه سه سال منه
قدر بودن پدراتون بدونید

پ.ن
کل زندگیم مرور کردم من تا حالا نه جلو نه پست سر نه نیک این دایی گفتم نه بدش و هیچ برخورد خاصی بینمون نبوده

یاس
یاس
سَلامٌ عَلى‌ إِبْراهِيمَ «109» كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «110» إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ «111»

درود و سلام بر ابراهيم. ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‌دهيم (كه براى آنان مدح و ثنا به جا مى‌گذاريم). همانا او از بندگان مؤمن ماست.
سلام بر بدن تکه تکه شده
_________________
روایت شب گذشته‌ی منصور ارضی در مراسم بزرگداشت شهدای حادثه بالگرد ریاست جمهوری از بدن سوخته آیت الله رییسی که نمی‌شد او را شست

🔹«آقای رییسی می‌گفت منصور اگه بشه تو من را بشوری. امروز بالا جنازه‌اش گفتم آخه چجوری می‌تونم تورا بشورم؟ ای بدن سوخته فاطمی. من ابا ندارم، برای شماها [بگم] بذار همه عالم بدونن، مثل علی اکبر شده بود...ارباً اربا» :گگگ. :گگگ

»SNN«

ماریا
ماریا
با تصویب مجلس، شنبه ها تعطیل میشود...{-69-}{-69-}{-69-}

مُهاجِر
مُهاجِر
اولین خریدم از نمایشگاه الان رسید {-165-}
همچنان منتظرم هشتای دیگه هم برسن{-165-}

√ محسن قـوامــی
√ محسن قـوامــی
گهی شعر عراقی را بخوانم
گهی جامی زند آتش بجانم

ندانم گرچه آهنگ عرب را
شریک نغمه های ساربانم




مآه
مآه
خنک آن قماربازی،که بباخت هر چه بودش بنماند هیچش الا،هوس قمار دیگر

?
?
ی بنده خدایی قرار بود دیگه نیادا🤣{-64-}

aliaga
aliaga
مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود می‌گفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود. هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌کرد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند. آن مرد از ترس جان، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می‌انداخت. در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی».

aliaga
aliaga
@shahin

سلام علیک


تولدت مبارک آقا شاهین گل-مال تو-

یاس
یاس
هم اینک پیامی از ریاست اومده
شب بخیر
کود اینو ثبت کن :/
لپ تاپ دراوردم می بینم مرتیکع مهر یه تن کود برده
بعد بیا و تب و لرز نکن
:پوکر

سید ایلیا
سید ایلیا
مژده ای دل که مسیحا پسری آمده است
بهر ارباب، چه قرص قَمری آمده است
وإن یَکادست به لبهای ملائک، به فَلک
العجب، ماه‌تر از مَه، بشری آمده است...

میلاد با سعادت شبه نبی مکرم اسلام، اذان گوی دشت کربلا، شاهزاده حضرت علی اکبر علیه السلام به پیشگاه مطهر و منور امام زمان و منتظران حضرتش مبارک باد

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو