حسام
تا حالا اتفاق افتاده کسی جلو چشاتون بیافته و بمیره ؟!
(◍•ᴗ•◍)
خیلی مهم است زندگیات را با افرادی بگذرانی که نه تنها خوبیِ تو را میبینند بلکه تو را به آدمِ بهتری تبدیل میکنند.
یاس
دم در بانک
با داییم روبرو شدم فیس تو فیس ها
سلام کردم جواب نداد
اومدم مجدد بلندتر سلام کنم نگاهش انداخت
منم بلند گفتم به درک
یه فریم از زندگی دختری تنها در وطن
و این تکرار هر روزه سه سال منه
قدر بودن پدراتون بدونید
پ.ن
کل زندگیم مرور کردم من تا حالا نه جلو نه پست سر نه نیک این دایی گفتم نه بدش و هیچ برخورد خاصی بینمون نبوده
مآه
خنک آن قماربازی،که بباخت هر چه بودش بنماند هیچش الا،هوس قمار دیگر
aliaga
مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود میگفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود. هر چه غلام او را از این کار بر حذر میداشت مرد توجه نمیکرد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند. آن مرد از ترس جان، خیکها را یکی یکی به دریا میانداخت. در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی».
سید ایلیا
مژده ای دل که مسیحا پسری آمده است
بهر ارباب، چه قرص قَمری آمده است
وإن یَکادست به لبهای ملائک، به فَلک
العجب، ماهتر از مَه، بشری آمده است...
میلاد با سعادت شبه نبی مکرم اسلام، اذان گوی دشت کربلا، شاهزاده حضرت علی اکبر علیه السلام به پیشگاه مطهر و منور امام زمان و منتظران حضرتش مبارک باد
یه جوجه رنگیِ صورتی داشتم بچه ک بودم ؛این جوجه بزرگشده بود اندازه ی یه مرغ گنده ،بعد یه روز توی باغچه یچی خورد و شروع کرد ب لرزیدن و کف از نوکش میومد جیغ زدم مامانو صدا کردم ،با تیغ اون پوست نازک پایین تر از گردنش رو پاره کرد اون جایی ک دونه توش هست رو خالی کرد دید یه عقرب توشه :/بعدم دوختش تا یکسال بعدش هم زنده بود بعد نمیدونم چش شد ک مرد
به این میگن دکتر تجربی..منم ادامه می دادم الان یه دکتر تجربی شده بودم