ᴍᴀʜɪ
بیچاره پاییز
دستش نمک ندارد...
این همه باران به آدم ها میبخشد، اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند.
خودمانیم ...
تقصیر خودش است ؛
بلد نیست مثل " بهار" خودگیر باشد
تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و
با هزار ناز و کرشمه سال تحویلی را هدیه دهد ...
سیاست " تابستان " را هم ندارد
که در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد
ولی از پشت خنجری سوزناک بزند
بیچاره .....
ᴍᴀʜɪ
لعنت به دنیایے ڪہ...
باید خیانت ڪنے تادیوانہ ات باشند؛
باید دروغ بگے تا توفڪرت باشند؛
باید مدام رنگ عوض ڪنے تادوستت داشتہ باشند؛
ᴍᴀʜɪ
آدم ها یکهو میشکنند
شکستن آنها هیچوقت صدایی نخواهد داشت
هیچوقت هیچکس نخواهد فهمید که کسی شکسته است،
افرادی که شکسته اند را فقط میتوان وقتی خودشان را در آینه میبینند شناخت،
یا از لبخند سرد و بی روحی که میزنند،
یا حتی از تعداد موهای سفیدی که در سرشان پدیدار میشود
آدم ها وقتی بشکنند، دیگر مثل قبل نخواهند شد،
دیگر مثل روز های خوب گذشته نخواهند شد،
از همه مهمتر، دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند
بله ... شکستن آدم ها را نمیتوان شنید،
فقط میتوان دید...
ᴍᴀʜɪ
تا حالا شده تو ماشین باشید
یه دفعه چشتون به ویترین یه مغازه بخوره که خوشتون بیاد؟
به زور جای پارک پیدا می کنی
میری سمتش...
اما انگار فقط از دور قشنگ به نظر میرسیده!
برمی گردی سمت ماشین میبینی جریمه هم شدی.
خیلی از آدما تو زندگی،
مثل اون مغازه ها میمونن ...
ᴍᴀʜɪ
چه خوبه که
کلید باشیم نه قفل
نوازش باشیم نه سیلی
با هم بخندیم نه به هم
راه باشیم نه سد
درک کنیم نه ترک
نمک لحظه ها باشیم نه نمک زخمها
عکس العمل
کج ک میکنی زشتتر میشی
زشت خودتی بیترادب
کوف