یافتن پست: #علی_شریعتی

fatme
fatme
من
تو را دوست دارم
و دیگر ي
مرا
و تو
دیگري را
و
در این میان

همه تنهاییم



wolf
wolf
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و به شالاپ شلوپ‌های گل آلود عشق ورزیدیم.
دومین روز بارانی چطور؟
پیش‌بینی‌اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی می‌کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود

سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکند
حوصله نداشتی سرما بخوری
چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد

و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین‌های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم

فردا دیگر برای قدم زدن نمی‌آیم.
تنها برو!




ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
تواناترین مترجم کسی است که ، سکوت دیگران را ترجمه کند !
شاید سکوتی تلخ ، گویای دوست‌داشتنی شیرین باشد .



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
در حادثه کربلا،با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم.

اول: حسین (ع).
حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود.
تا آخر می‌‌ایستد.
خودش و فرزندانش کشته می‌شوند.
هزینه انتخابش را می‌‌دهد.
و به چیزی که نمی‌خواهد،
تن‌ نمی‌‌دهد.
از آب می‌گذرد، از آبرو نه!‌

دوم: یزید
همه را تسلیم می‌خواهد.
مخالف را تحمل نمی‌‌کند.
سرِ حرفش می‌‌ایستد.
نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد.
بی‌ آبرویی را به جان میخرد،
تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد!

سوم: عمرِ سعد.
به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است.
هم خدا را می‌خواهد هم خرما،
هم دنیا را می‌خواهد هم اخرت.
هم می‌خواهد حسین (ع)را راضی‌ کند،هم یزید را.
هم اماراتِ ری را می‌خواهد،هم احترامِ مردم را.
نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد،نه‌ از خوش نامی!
هم آب می‌خواهد هم آبرو.

دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ است،
که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد.
نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوش نامی!

ما آدمهایِ معمولی‌ راستش،
نه،
جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم،
نه،
قدرت و ابزارِ یزید شدن را
اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست!

من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم...


ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
این كه حسین (ع) فریاد می‌زند:
آیا كسی هست كه مرا یاری كند و انتقام كشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟»
مگر نمی داند كه كسی نیست كه او را یاری كند و انتقام گیرد؟
این سؤال، ‌سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست.



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ

حسین (ع) بیشتر از آب ، تشنه‌ی لبیک بود !
افسوس
که به جای افکارش، زخم‌های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند ...



wolf
wolf
بعد از مرگم مرا در گورستان سگها دفن كنید تا كمی در میان با وفایان باشم



حلما
حلما
آنچه می خواهیم نیستیم وآنچه هستیم نمی خواهیم ،
آنچه دوست داریم نداریم و آنچه را داریم دوست نداریم ،
وعجیب است هنوز امیدوار به فردایی روشن هستیم ساعت
ها را بگذارید بخوابند بیهوده زیستن نیازی به شمردن ندارد.


علی شریعتی

born78
born78
دوران ‌_ماندگی ملت ایران در دورانی به اوج رسید
که جای علم آموختن ، تریاک کشیدن را
جای تلاش و کوشش ، کاباره رفتن را
جای ، نوکری کردن را
اگر مردم، ‌_ها را میشناختند
حاضر بودند در جهنم زندگی کنند ، اما در کنار آنها نباشند

پ ن ؛
سوغات استعمار...
تیغ برای شاهرگ
و استحمار برای جوانان

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو