maryam
دل بریده ام
از این وابستگی های ماسک زده
از این رفت وآمدهای تکراری
کافه ی متروکه ی سرراهم
دل بریده ام
از آدم هایی که
می آیند بایک استکان عشق داغ
می روند
با یک خداحافظی بی بهانه
با دلهایی به جنس سنگ
حسام
دیروز که بهتون گفتم از گربه هایی که محل سگ بهت نمیدن بدم میاد... می خواستم بگم نظرم عوض نشده... و احتمال داره کار به تنفر بکشه
maryam
تو مرا آنقدر آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت ...
بکنم دل ز دل چون سنگت، تو خیالت راحت....
میروم از قلبت،
میشوم دورترین خاطره در شبهایت ....
تو به من میخندی
و به خود میگویی:باز می آید و میسوزد از این عشق ولی....
برنمیگردم ،نه!
میروم آنجایی ک دلی بهر دلی تب دارد،
عشق زیباست و حرمت دارد....
تو بمان!
دلت ارزانی هرکس که دلش مثل دلت سرد بی روح شده است !
نیش و خنجر شده است!
تو بمان در شهرت ......
√ محسن قـوامــی
حدیث عشق هم از
عشقباز باید جست
که او چو آینه
هم ناطق است و هم الکن
√ محسن قـوامــی
انسانیت" را فریفته اند.
"صداقت" را در شیشه ی ناباوری ریخته اند.
"عشق" را به تمسخر گرفته اند.
"وفا" را در دره ی مرگ انداخته اند.
*از آدمها چی مونده!!!*
ساقی ار باده از این دست به جام اندازد. عارفان را همه در شرب مدام اندازد.
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر از لذّت شرب مدام مااا
عکس رخ نگار بدیدم به جام می.لرزید دل جام زددستم فتاد ..شکست
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
به صورت تو نگاری .. نه دیدم و نه شنیدم 🥱
که من چو آهویِ وحشی ز آدمی بِرَمیدم