چه کسی لیاقت تورا دارد؟
مـن يستــحقـك هـو ..
رجل لن ينتـظر فرصة مـنـك
بل سوف يخلق فرصته بنفسه
سيفعل الـــمستحيل لأجـــــلك
سيرسم لكي ما تـبقي من حياتك معه
ســــــيجعلك أول أولويـــاته …
و سـيـخـطـط لحيـاة تجمعك به سويـاً
يـشـــاركك فـي قـراراته لـيـحظي بكي إلي جانبه
و يستـحق أن يـبــقي قــلبك معه لبـقية سنين … العمر
ف إن لم يفــعل . ف هو بكل تـــأكيد ليس من يستحقـك
یک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفت
أرسل نسمة مسائيه
تصل إلى روحك
كن كما رسمتك بخيالي
أكن لك أكثر مما رسمتني بخيالك
لا أعلم تفسيرا
حينما أكون معك تضيع كل تعابيري
وأنسى أبجديتي
فقط أبحر في خيالاتي
التي تأخذني حيث أنت
أشعر بك
حنينك
یادمه راهنمایی بودم ی رفیق داشتم که خودشو با سیگار و خودزنی آروم میکرد :/
خیلیم صمیمی بودیم باهم دیگه، درحدی که واقعا منم دوست داشتم بعضی اوقات امتحان کنم
دیروز یکی رو تو روان دیدم دقیقا تو همون سن و دقیقا با همون علائم که میلش به اینکار ها بخاطر اطرافیانش مخصوصا رفیقاش بوده، یعنی از اونا یادگرفته بود اینجوری خودشو آروم کنه
و داشتم فکر میکردم چقدرررر محیط میتونه رو آدم ها تاثیر بذاره و کلا قضاوت طرف و مختل کنه
حالا بنظرتون چی باعث شده بود که اون اون طرف میز مصاحبه بشینه و من اینطرف میز ؟
قطعا خانواده
حالا شما فک کن محیط داغون طرف همون خانواده اش باشن، چ شود 🙄🙂
گرچه پیر است این تنم ، دل نوجوانی میکند
در خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند
شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من
زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند
عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غم
لحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند
هی بسازد نقشی ازروی نگاری هر دمی
درخیالش زیر گوشش پرده خوانی میکند
عقل بیچاره به گِل مانده ولیکن دست خود
داده بر دست ِ دل و ،با او تبانی میکند
گیج و منگم کرده این دل، آنچنانی کاین زبان
همچو او رفته ز دست و ، لنَتَرانی میکند
گفتمش رسوا مکن ما را بدین شهرو دیار
دیدمش رسوا مرا ، سطحِ جهانی میکند
بلبلی را دیده دل اندر شبی نیلوفری
دست وپایش کرده گم، شیرین زبانی میکند
با صدای خودم ....