یافتن پست: #گیسو

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ساغر مست

بیم است که سودایت دیوانه کند ما را
در شهر به بدنامی افسانه کند ما را

بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری
ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را

در هجر چنان گشتم ناچیز که گر خواهد
زلفت به سر یک مو در شانه کند ما را

زان سلسله گیسو منشور نجاتم ده
زان پیش که زنجیرت دیوانه کند ما را

زینگونه ضعیف ار من در زلف تو آویزم
مشاطه به جای مو در شانه کند ما را

من می زده دوشم شاید که خیال تو
امروز به یک ساغر مستانه کند ما را


حضرت@دوست
حضرت@دوست

آمدی با تاب گیسو، تا که بی تابم کنی

زلف را یکسو زدی، تا غرق مهتابم کنی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شبی آن سیاه گیسو بگشاد راز با من

که مرا است آشنائی به سرای آرزوها


حضرت@دوست
حضرت@دوست

رقص گیسوی تو از بس که غزل ساز شده
دلبری میکند و قافیه تن ناز شده

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تو که مشکین دو گیسو در قفایی

به مو گویی که سرگردون چرایی؟!


حضرت@دوست
حضرت@دوست
وقت است که بنشینی.گیسوبگشایی........
که با تو بگویم غم شب های جدایی......


حضرت@دوست
حضرت@دوست
واژه واژه
سطر سطر
صفحه صفحه
فصل فصل

گیسوان من سفید می‌شوند
همچنانکه سطر سطر
صفحه‌‌های دفترم سیاه می‌شوند

خواستی که با تمام حوصله
تارهای روشن و سفید را
رشته رشته بشمری

گفتمت که دست‌های مهربانی‌ات
در ابتدای راه
خسته می‌شوند

گفتمت که راه دیگری
انتخاب کن :
دفتر مرا ورق بزن

نقطه نقطه
حرف حرف
واژه واژه
سطر سطر
شعرهای دفتر مرا
مو به مو حساب کن


حضرت@دوست
حضرت@دوست
‌-ا-م



می‌خواهم به عطرِ تشنه‌ گیسو و گریه نزدیک‌تر شوم

کاری اگر نداری … برو!

ورنه نزدیکتر بیا

می‌خواهم ببوسمت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
بزم تو مرا می طلبد

وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی


حضرت@دوست
حضرت@دوست

گیسو طلایی شعر : کجایی؟که سوختم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
صد شمع

وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی

تا با تو بگویم غم شب های جدایی


صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو