یه جایی از زندگیت یهو به خودت میای میبینی
هیچکس تو زندگیت وجود نداره که
خودِ واقعی تو دیده باشه یا حتی بشناسه حتی یه نفر
همونجاست که میفهمی فقط خودتو داری.
اونوقع بدون ک ده سال پیش باید درک میکردی ک فقط خودت بودی و زور الکی میزدی میگفتی دیگران هستن ولی باید ده سال پیش دست رو پای خودت میذاشتی بلند میشدی کاری میکردی الان دیگه بذار من دست بذارم رو رون پات باند شم
یه چیزی کشف کردم
نمیدونم قبلا بود یا اقا هادی الان برنامه نویسیش کرده.
رو تصویر پروفایل پست هر کس چند ثانیه نگه دارین این پنجره کنارش باز میشه که کار تگ و پیام و ... راحت میکنه بدون اینکه برید تو پیجش .
خیلی سال بود که می شناختمش... خیلی سال بود که رفیق بودیم. تنها کسی بود که من رو بهتر از خودم می شناخت... تو تمام این سال ها هیچ وقت ندیدم با کسی تو رابطه باشه... از اون دخترایی بود که می گفت تو تنهایی راحت ترم... می گفت کدوم عشق ؟ کدوم دوست داشتن؟ ...همیشه تو جمع ما همه جفت بودن و اون تک...چند وقتی بود که بدجور تو خودش بود.... یه روز کشیدمش کنار و گفتم چته دختر؟ شنگول نیستی؟ گفت نه خوبم... چپ چپ نگاش کردم ، خندید. فهمیدم مبتلا شده به جذاب ترین ویروس، به زیباترین درد... زدم رو شونه ش و گفتم بگو ببینم حالا کدوم بیچاره ای هست؟ یه گاز از بازوم گرفت و گفت حوصله شوخی ندارم لعنتی... خندید و رفت... از اون شب فکرم موند پیش اش... وقتی خاطرخواه می شی هیچی بدتر از سکوت کردن نیست ولی اون سکوت می کرد. یه چاه تو دلش کنده بود و همه چی رو همون جا دفن می کرد.
چند ماه بعد بورسیه ی تحصیلی گرفت. قبل از این که بره اومد خونه م برای خداحافظی ... دروغ چرا هنوز نرفته دلم براش تنگ شده بود. از اون رفیق هایی بود که صد تا رفیق هم جاش رو پر نمی کنن.
وقتی بغلش کردم بغض اش رو احساس کردم. بهش گفتم آخرش لو ندادی طرف کی بود... بگو برم بهش تبریک بگم چون خطر از بیخ گوشش رد شده... آخرین گازش رو از بازوم گرفت و گفت : بماند ... تو چشماش زل زدم و گفتم دلم واست تنگ می شه رفیق قدیمی... گفت تو که سرگرم این یار و اون یاری ... اصلا بعید می دونم اسم من یادت بمونه... بازوش کبود شد. قبل از رفتن یه صندوق بهم داد و گفت این رو نگه دار، برگشتم ازت می گیرم. گفتم یعنی نبینم چی داخلشه ؟ گفت دیگه فرقی نداره. خواستی ببینی.
شب صندوق رو باز کردم. پر از عکس بود. تمام عکس هایی که تو تمام این سال ها تو جمع های مختلف گرفته بودیم. فقط یه فرق بزرگ داشت...عکس همه ی آدمایی که کنارمون بودن رو با قیچی بریده بود. تو تمام عکس ها فقط خودم بودم و خودش...پشت همه ی عکس ها یه متن مشترک نوشته شده بود:چرا عکسِ دو نفره نداشتیم؟
اقو یه بنده خدا زن بچه دار عیدی رفتیم مشد اومدممثلا اسم هادی اسم ببرم بختش وا شه.
سه بار دیدم داشتم اونو دعا میکردم
عصری همخواب دیدم شاد شنگول تو خیابون داره کفش میخره
خدا به زنش رحم کنه
من دیدم دعام نمی گیره نمیگیره اشتباهی اینو میگیره
راس میگه
تازه دونفر شدی نه ماه دیگه ی نفری میشی؟؟
از کجا فهمیدی دونفری؟؟
همینشم خوبه کم کم باید برن به سمت ...لقشون هرکی که باشه هم خودشون هم حرفاشون .کی از خودت مهمتر عزیزم